سوتی آبروبر المیرا شریفی مقدم و همسرش در خندوانه| فیلم گاف عجیب المیرا شریفی مقدم
همسر المیرا شریفی مقدم در برنامه خندوانه خاطرات زایمان همسرش و شیرینی دادنش به پرستاران بیمارستان را تعریف کرد. المیرا شریفی مقدم که دو پسر تقریبا هم سن دارد از خاطرات بارداری و زایمانش در بیمارستان تعریف کرد و همسرش در جواب صحبت های همسرش به جای کلمه شیرینی و یا کادو به پرستاران از شاباش استفاده کر. این سوتی همسر المیرا مقدم حاضران در خندوانه رو به خنده انداخت.
المیرا شریفی مقدم گوینده خبر است. سوتی دیدنی همسر المیرا شریفی مقدم را در برنامه خندوانه ببینید. همسر المیرا شریفی مقدم در برنامه خندوانه خاطرات زایمان همسرش و شیرینی دادنش به پرستاران بیمارستان را تعریف کرد. المیرا شریفی مقدم که دو پسر تقریبا هم سن دارد از خاطرات بارداری و زایمانش در بیمارستان تعریف کرد و همسرش در جواب صحبت های همسرش به جای کلمه شیرینی و یا کادو به پرستاران از شاباش استفاده کر. این سوتی همسر المیرا مقدم حاضران در خندوانه رو به خنده انداخت.
نام:المیرا
نام خانوادگی:شریفی مقدم
سال تولد:1360
محل تولد:تبریز
تحصیلات:دانشجوی رشته میکروبیولوژی
پیشه:گویندگی خبر
همسر:داود عابدی
فرزندان:امیر ابوالفضل وامیرارسلان عابدی
المیرا شریفی مقدم ، گوینده شبکه خبر متولد سال 1360 در تبریز است. شریفی مقدم حدود 7 سال است که با شبکه خبر همکاری می کند ، وی دانشجوی رشته میکروبیولوژی دانشگاه آزاد نیز هست. ایشان همسر داوود عابدی گزارشگر ورزشی شبکه خبر نیز هستند.
او میگوید:در سال 1360 به دنیا آمدم. دانشجوی ترم آخر رشته میکروبیولوژی دانشگاه آزاد تهران شمال هستم و از سال 79 از طریق آزمون های شبکه خبر وارد این شبکه شدم.
اولین خبری هم که در این شبکه خواندم، فروردین سال 1380 بود که اخبار جوان بود. دو ماه بعد بلافاصله به من اخبار پزشکی – تخصصی شبکه خبر را پیشنهاد دادند و کم کم همین روند ادامه داشت تا اینکه در حال حاضر گوینده مرکزی شبکه خبر هستم. به عبارتی تمامی ارتباطات، گفتگوهای خبری و اخبار فوری دو گوینده ثابت دارد که در هر شیفت هفت ساعت باید حضور داشته باشند تا این اخبار را پوشش دهند.» پس با این حال باید بر همه چیز واقف باشید. می گوید:«متاسفانه یا خوشبختانه به همین شکل است. باید به تمامی اتفاقات و رویدادهای جهان به ویژه سیاسی آگاهی داشته باشید.شریفی مقدم هم اکنون گوینده مرکزی شبکه خبر می باشد و چند سالی است که با شبکه خبر همکاری می کند.
المیرا شریفی مقدم و ماجرای ازدواجش
او با داود عابدی ازدواج کرده وحاصل این ازدواج دو پسر به نامهای امیر ابوالفضل وامیر ارسلان می باشد.
اومیگوید:داوود عابدی هستم در سال 1354 در تهران به دنیا آمدم. فارغ التحصیل رشته علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه آزاد مرکز هستم، همچنین در زمینه ورزش هم دان چهار تکواندو را دارا می باشم. پنج خواهر و یک برادر دارم. پدرم بازنشسته داروسازی است. در سال 1375 زمانی که سال اول دانشگاه بودم، کارم را با رادیو جوان آغاز کردم و پله پله بالا آمدم. آن زمان مهران دوستی گوینده برنامه مجله بامدادی بود. مهران که در این کار پیشکسوت بود، بارها مرا تشویق کرد و به من امید داد که در آینده می توانم در این زمینه به رشد خوبی برسم. هم او و هم آقای رئوفی از مشوقین من بودند تا نسبت به کارم انگیزه دوچندانی پیدا کنم…
داود عابدی می گوید:المیرابه خاطر من همه تلاشش را کرد که وارد شبکه خبر شود .
شریفی مقدم هم ادامه می دهد:«بله من از بچگی آقای عابدی را در تلویزیون می دیدم واز هواداران ایشان بودم.» حالا عابدی قصه اصلی را با چاشنی طنز برایمان تعریف می کند:«من با عموی همسرم از قبل دوست بودم. یک بار ایشان به من گفت که من برادرزاده ام هم به شبکه خبر آمده و هوایش را داشته باش. من هم فکر کردم برادرزاده اش یک آقاست و الکی گفتم باشه هوایش را دارم. اما یکبار که وارد تحریریه شدم و خانم شریفی مقدم خودش را معرفی کرد تازه فهمیدم دوستم ایشان را می گفت و از همان جا بود که فکر ازدواج با خانم شریفی به ذهنم افتاد و مراقبت های ویژه آغاز شد. در نهایت هم سال 82 باهم ازدواج کردیم.
دلیل دوری یک ساله المیرا شریفی مقدم
المیرا شریفی مقدم می گوید :جالب است بدانید فرزند اول من «امیرابوالفضل» 24 فروردین 89 به دنیا آمد. فرزند دومم «امیرارسلان» نیز 14 اسفند همان سال به دنیا آمد. واقعا سخت بود. من یک سال و نیم از کار دور بودم. اما الان همیشه کنارهم هستند و ما خیالمان راحت است.
اشکهای المیرا شریفی برای کشته شدگان حادثه منا
المیرا شریفی مقدم هنگام خواندن خبر آمار نهایی کشته شدگان ایرانی حادثه منا، بغض گلویش را گرفت و نتوانست خواندن خبر را ادامه دهد.
بغض المیرا شریفی مقدم که برکت داشت
بغضی که حسابی برکت داشت:«دقیقا دو سال پیش یک گزارش از دزفول ارسال شده بود که یک دختربچه 3 ساله بسیار زیبا در سرش تومور بدخیمی درآورده بود. این تومور صورت این بچه را کج کرده بود. به من گفتند که این گزارش قرار است پخش شود. من هم چون بی نهایت روی بچه ها حساسم گفتم من به تصویر نگاه نمی کنم چون اگر نگاه کنم نمی توانم خبر را بخوانم. من خبر را خواندم و برگشتم که تصویر بچه یک لحظه بزرگ فیکس شد. خواستم بگویم دعا می کنیم هیچ مادری غم و درد فرزندش را نبیند که یکهو بغض شد. از شانس من هم نصف ایران این خبر و بغض من را دیدند. همینطور پیام به شبکه می آمد. گریه من اصلا تبدیل به یک ولوله شد. از ستاد اجرای فرمان امام تماس گرفتند که این بچه هرجا هست و هزینه درمانش هرچقدر می شود ما به عهده می گیریم. شبکه خبر هم بغض من را در فواصل زمانی مختلف پخش کرد و شب بعد ما دوباره ارتباط گرفتیم.
شکر خدا این بچه از دزفول به اصفهان منتقل شد و تومورش تخلیه شده بود. چندجراح پلاستیک تماس گرفتند و گفتند ما این دختر را به صورت رایگان جراحی می کنیم. بعد چند عمل جمجمه هم انجام شد تا اینکه صورتش به حالت عادی برگشت. با اینکه مجبور شدند چشمش را تخلیه کنند اما بعد از یکسال حال این دختر کاملا دگرگون شد. در گزارش قبل اصلا حرف نمی زد، اما این بار هم حرف زد هم شعر خواند و دست تکان داد. شاید گویندگی هیچ سودی برای کسی نداشته باشد اما آنقدر مردم در حق من و این بچه دعا کردند که این موضوع بزرگترین منفعت من از گویندگی خبر شد. هنوز پیگیر این دختربچه هستم و دلم می خواهد یک روز ببینمش اما فعلا تهران نیامده است.»