معلم، فرهنگساز برتر
هنگامىکه روز قیامت شود، خداوند تمام انسانها را جمع مىکند و چون ترازوى اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونى خواهد داشت. در جهان کنونى، به فرهنگ توجه زیادى شده است که به فرمایش حضرت امام(ره) فرهنگ مبدأ تمام خوشبختیها و بدبختیهاى یک ملت است و در برنامهریزى کلان مدیران ارشد کشور بسیار ضرورى است که نگاهى نو به فرهنگ داشته باشند و در جهت تلاش براى بهوجودآوردن یک فرهنگ درست، با توجه به پیشینه فرهنگ ایرانى و بر اساس تکنولوژى نوین امروزى، حرکت کنند. همچنین براى ایجاد یک فرهنگ پویا و جذاب و هم پاسخگو به نیازهاى بشر، باعث ترقى و سربلندى آحاد مردم، خاصه جوانان شود.
اساسىترین و زیباترین عنصر یک جامعه، فرهنگ آن ملت است که آدمى را صاحب هویت و شخصیت مىکند. فرهنگ، سنگ بناى تمدن است و چون در تمام شئون زندگى، ریشه کرده،نمى توان تعریف کاملى از فرهنگ، ارائه داد. فرهنگ،آشنایى با بهترین چیزهاى جهان است و مردم براى رسیدن به مشکلات و مسائل مربوط به آن، فرهنگ را حفظ مىکنند. حضرت آیتالله خامنهاى، فرهنگ را ذهنیات، اندیشه، ایمانها، باورها و سنتها و آداب و ذخیرههاى فکرى و ذهنى مىدانند. فرهنگ مجموعه آداب، رسوم و سنتى است که از گذشتگان به نسلهاى بعدى منتقل مىشود و حرکات و رفتارها و باورهاى ذهنى فرد و جامعه را در همه زمینهها، شکل مىدهد. استاد مطهرى مىگوید: اگر فرهنگى از انگیزههاى ویژه، برخوردار باشد، جهت حرکت مخصوص به خود داشته باشد، آهنگ حرکتش با آهنگ حرکت دیگر فرهنگها فرق کند و عناصر ویژه و برجستهاى وارد کند، دلیل بر این است که آن فرهنگ اصالت و شخصیت دارد. معلمان در عرصه فرهنگسازى عناصر بىبدیلى هستند که ارزش خود را به همین جایگاه تأثیرگذار مدیوناند و مطهرى معلمى بود که این جایگاه و نقش عمیق آن را با تمام وجود درک کرده و به تمامى لوازم آن مسلح و ملتزم بود و به حق روز شهادتش به نام روز معلم نامیده شد. استاد مطهرى نه تنها فرهنگسازى بود که دینشناسى و تمدنآفرینى دیروز جهان اسلام و ایران به او نیاز داشت، که تمدنسازى و توسعه فرهنگى امروز ما نیز به او نیاز مبرم و بلامنازع دارد.
الف) فرهنگسازى و اهمیت آن فرهنگسازى دینى بهمعناى «نمود عینىدادن و نهادینهکردن ارزشهاى دینى در عملکرد افراد و صحنههاى اجتماعى است» و تحقق آن در یک فرایند چندینمرحلهاى امکانپذیر است. بهترین راههاى عملى فرهنگسازى دینى عبارتند از: 1. تعریف عملیاتى از «دین»، «ارزشهاى دینى» و «فرهنگ دینى»؛ ابتدا باید فرد یا افراد، این توانایى را داشته باشند که ارزشها و معارف دینى را از متن قرآن و سنت استخراج نموده و تعریف دقیق و کاربردى از آن ارائه دهند. 2. تصحیح معنا و مفهوم ارزشها و مفاهیم دینى از پیرایههاى محیطى و اجتماعى و وفاق بخشهاى مختلف فرهنگى نظام در مورد آن؛ چنانچه حضرت امام (قدس سره) در فرآیند نوسازى جامعه، مفاهیمى مانند معنویتگرایى یا آخرتگرایى، جدایى دین از سیاست، تقابل دنیا و آخرت، نگرش سنّتى به تودهى مردم، وجه تلقى از قضا و قدر و وجه تلقى نسبت به زنان را در عمل و نظر مورد بازنگرى قرار داده و بر اساس معیار اسلام و دیانت ناب، این مفاهیم را معنا بخشیدهاند، اکنون نیز باید ارزشهاى دینى به دور از پیرایههاى اجتماعى مورد بررسى قرار گرفته و در مورد آنها بین بخشهاى فرهنگى نظام توافق کاملى حاصل گردد. 3. سومین مرحله برنامهریزى است؛ یعنى اینکه فعالیت فرهنگى از کجا و با چه مکانیزمى آغاز گردد. باید راهى را یافت که همواره درست بودن تصمیمها را تضمین نماید. در برنامهریزى باید به این نکته توجه داشته باشیم که، فرهنگسازى دینى نیازمند برنامهریزى درازمدت و استراتژیک مىباشد، بر پایهى برنامهى کوتاهمدت و انفعالى نمىتوان فرهنگ جامعه را همساز و هماهنگ با دین نمود.
عمدهترین اقدامات راهبردى در برنامهى علمى فرهنگسازى دینى به شرح زیر است: الف) گام نخست در برنامهى عملى فرهنگسازى دینى، «خودسازى» مىباشد. رسالت عظیم متولیان فرهنگى این است که ابتدا خود را به ملکات و ارزشهاى دینى مانند ایمان، تقوا، شرح صدر و... آراسته و در عمل به ارزشها از دیگران سبقت بگیرند. ب) گام دوم «دیگرسازى» است که در قالب ارشاد و نصیحت، تبلیغ و تعلیم و تربیت اسلامى امکانپذیر است. هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقاى سطح تربیت و ترویج فضایل اخلاقى است. تکریم شخصیت دیگران، وفق و مدارا، برخورد محبتآمیز، استفاده از روشهاى غیرمستقیم همچون روش الگویى، در کارآیى نصیحت و ارشاد و تأثیرگذارى آن، نقش بسیار مؤثرى ایفا خواهد نمود. در دعوت انبیا نیز دقیقاً همین مراحل و شیوهها مورد استفاده قرار گرفته است. رسول خدا(ص) وقتى مأموریت یافت تا خویشان خود را به دین جدید دعوت کند، در مجلسى که به همین منظور تشکیل داده بود، پیش از ابلاغ دعوت خود، از آنها با غذایى که از گوشت گوسفند و شیر فراهم آمده بود، بهخوبى پذیرایى کرد و آنگاه آنان را به پذیرش دین الهى دعوت کرد. این شیوهى برخورد، سیرهى مستمر پیامبر(ص) و اهل بیت آنحضرت بود و آنان با استفاده از همین روش، مردم را به دین خدا جذب و دلها را بهسوى خود و هدایتهاى دینى خویش متوجه کرده و از آن مردم دور از فرهنگ و اخلاق، انسانهاى مؤمن، با فضیلت و با کمال تربیت نمودند. ج) در شرایط کنونى، فرهنگسازى دینى و احیاى ارزشهاى مذهبى در جامعه، فعالیت نظامیافته و همفکرى و تلاش گروهى را لازم دارد که از نظر ابزار کار و حیطهى عمل بهمراتب گستردهتر و پیچیدهتر از گذشته است. لازمهى فرهنگسازى دینى در حال حاضر این است که همهى نهادهاى اجتماعى، مسؤولان فرهنگى، صدا و سیما، مطبوعات و... بهصورت هماهنگ و منسجم در نهادینهکردن ارزشهاى دینى تلاش ورزند. از این میان نقش خانواده، آموزش و پرورش، صدا و سیما و مطبوعات بهمراتب برجستهتر از دیگر نهادهاست. نهاد آموزش و پرورش یکى از مهمترین نهادهایى است که مىتواند در فرهنگسازى دینى نقش مؤثر ایفا نماید. در واقع شخصیت فرهنگى جوانان و نوجوانان از رهگذر متون درسى و الگوهاى رفتارى مربیان در مدارس تغذیه مىکند. اگر محتواى کتابها، فرهنگ دین و ارزشهاى مذهب را به دانشآموزان عرضه کند، جامعهاى که به بار مىآید، جامعهى «دینباور» و «دینمحور» خواهد بود.
ب) استاد مطهرى نماد فرهنگسازى اندیشه و آثار استاد بهطور عمیق در سنتهاى اصیل و ماندگار فرهنگ و تمدن اسلامى ریشه دارند. او بهطور عمیق در فلسفه، عرفان، فقه و اصول، تفسیر، تاریخ اسلام و ایران، فرهنگ و تمدن غرب و شرق اسلامى و غیراسلامى غور و تتبع کرده و به گنجینههاى عظیم دست یافته و از سوى دیگر او نیاز زمان خویش را خوب شناخته و براى آن برنامهریزى کرده است. او در عین حال هرگز اندیشه و فرهنگ خود را اسیر زمان نمىکند بلکه بهطور عمیق بر زمان خویش حکم مىراند و آن را نقد و ارزیابى مىکند و مهر خویش را به آن مىزند تا به آنجا که باید فرهنگسازان پسین به آثار و اندیشههاى وى تکیه کنند تا بتوانند فرهنگ و تمدن اصیل خود را رشد و توسعه دهند.
جبههبندى فرهنگى در عصر مطهرى استاد در عصرى زندگى مىکرد که هویت فرهنگى و تمدنى جهان اسلام و بهویژه ایران بهطور گسترده و همهجانبه در معرض انحطاط یا تهاجم بود. فرهنگ غرب بهسرکردگى آمریکا روز به روز بر دامن سلطهى خویش مىافزود. از سوى دیگر فرهنگ و ایدئولوژى چپ و مارکسیسم - لنینیسم در دایرهى وسیعى در عرصهى جهانى و ایران، مبانى ادیان و ارزشهاى اسلامى و ملى را مورد سئوال قرار مىداد و نسل جوان را بهدنبال خود مىکشید. در عین حال، احزاب ملى و ناسیونالیست مىکوشیدند اسلام را بهعنوان محصول فرهنگى غرب و عنصرى بیگانه براى تمدن ایران معرفى کنند. مهمتر از آن، موج التقاط و تأویل در شناخت دین روز به روز گسترش مىیافت و فوج فوج نسل دانشگاهى را روانهى عرصهى فرهنگى غرب و مارکسیسم، آن هم به نام اسلام واقعى مىکرد. استاد در چنین شرایطى رسالت خویش را در این دید که بهطور همهجانبه باید در مقابل آن امواج بایستد و فرهنگ و تمدن ناب اسلامى و هویت دینى ایران را پاس بدارد؛ یعنى باید ابتدا به معرفى و تبیین فرهنگ اسلامى همت بگمارد و توحید، نبوت، امامت، اخلاق... را از نو معرفى کند؛ بهعبارتدیگر باید هم معرفت دینى را از آسیب و آفت تحجر و جمود نجات دهد تا دین دچار غبار کهنگى و ناتوانى نشود و از سوى دیگر، تفکر دینى از آسیب عقلگرایى و علمىاندیشى روشنفکرانه که اندیشهى دینى را به نفع اندیشههاى غربى و تفکر چپ تفسیر مىکرد رهایى یابد. او رسالت داشت که نخست، اسلام ناب را بر مبناى سنتهاى اصیل دینى و متد فنى بهطور جامع تبیین کند و دیگر اینکه با تحجر و خردستیزى بهگونهاى مناسب مبارزه کند و از طرف دیگر با خطر تأویل و التقاط که از دیدگاه او بزرگترین آسیب تفکر دینى بود بهطور عملى و منطقى برخورد نماید. از سوى دیگر، جریان فکرى ناسیونالیستى را که مىخواهد میان تمدنى ایران و اسلام جدایى بیفکند بهطور علمى مورد بررسى قرار دهد و از چهرهى بىمایهى آن پرده بردارد. بدینسان، او رسالت داشت که در تمامى قلمروهاى یادشده به روشنگرى بپردازد. او بهطور جدى و گسترده وارد این عرصه شد و کارنامهى درخشانى از جستارهاى فرهنگى و معرفتى از خویش به ماندگار گذاشت. در این نمىتوان تردید داشت که از اندیشهمندان حوزوى و دانشگاهى، افراد برجستهى دیگرى بودند که با استاد همگام و همجهت بودند ولى اندیشهى هیچیک از آن بزرگان را بهلحاظ کیفى نمىتوان با اندیشهى آنبزرگ همسان شمرد چون غالب آن متفکران بهخاطر عدم جامعیت معرفتى یا بهموجب ضعف معرفت دروندینى و یا بروندینى با مشکل کارآمدى مواجه بودند؛ یعنى فقط در یک یا دو بعد از اسلام داراى تجربه بودند و یا بهسبب ضعف معرفت دروندینى، دین را به نفع اندیشههاى بیگانه تفسیر مىکردند و یا بهموجب عدم آشنایى با زمان و معارف بروندینى، دچار تحجر و تبیین ضعیف مىشدند. از همین روى کارآمدى استاد در عصر پیش از انقلاب اسلامى منحصر به فرد و ممتاز است. چنانکه او بهلحاظ زبان و هنر تبیین نیز کمنظیر است؛ یعنى او قلم و زبانش بهگونهاى است که فکر و اندیشهاش را بهآسانى به مخاطب خود انتقال مىدهد در صورتىکه غالب متفکران دینى دیگر، در این بعد با مشکل مواجه هستند.
گسترهى رسالت و آغازهاى بىانجام دامنهى رسالت استاد مطهرى بهخاطر نیازهاى عصر خود بسیار گسترده است. او در آثار قلمى و بیانى خود مىکوشد خلأهاى وسیع فرهنگى را که جامعهاش با آن مواجه است پر کند. لذا او مىخواهد علوم اسلامى را بهطور فشرده و زبان ساده به نسل جوان معرفى کند. او مىخواهد فلسفههاى غربى را در مباحث فلسفى خویش بهطور تطبیقى نقد و ارزیابى کند. او در عین حال مىداند که فلسفهى صدرایى موجود نیاز به بازسازى و تکمیل دارد. بنابراین باید به توسعه و تبیین آن به زبان روز همت بگمارد. چنانکه مباحث کلامى و دینشناسى را نیز با فرهنگ و اندیشهى زمان خود متناسب نمىداند. بنابراین باید آنرا بازسازى کند. او با دغدغهى فکرى جدى به طرح فلسفهى تاریخ تطبیقى مىپردازد. چنانکه تاریخ اسلام را نیز نیازمند به بازفهمى و تبیین مىداند و... ولى با این همه گسترده قلمرو رسالت، تمامى آثار مصداق بارز آغازهاى بىانجام هستند؛ یعنى پنجرههایى هستند که مىتوانند به دروازه تبدیل شوند یا شمعهایى که که باید به نورافکن مبدل گردند؛ یعنى شاهکارهاى او همه آغازهاى بىانجامند. او در خصوص ارتباط تمدن ایران و اسلام کتاب بىنظیر «خدمات متقابل» را نوشت. چنانکه او دربارهى اسلام و مقتضیات زمان و رهبرى نسل جوان سخن گفته است که بىهیچ تردیدى بهترین دریچه براى بازسازى فرهنگ و تمدن کنونى دینى است. پس مىتوان استاد مطهرى را با خوشهچینى از بزرگانى چون امام راحل و علامه طباطبایى بزرگترین معمار تجدید بناى فرهنگ و تمدنى دینى کنونى ایران و جهان اسلام عنوان نمود.
رسالت ما زمان استاد زمان هجوم ایدئولوژى چپ و فرهنگ لیبرال سرمایهدارى غرب و التقاط دینى و تحجر داخلى بود؛ یعنى اندیشهمندان دینى آن زمان با چهار چالش و آسیب جدى مواجه بودند که استاد مطهرى نیرومندترین و جامعترین اندیشه را داشته است. ولى عصر ما عصر چالشها و آسیبهایى بهمراتب گستردهتر و پیچیدهتر از عصر استاد مطهرى است. هرچند در شرایط چالش، ایدئولوژى چپ و مارکسیسم پا به میدان تفکر دینى نهاده است که هرگز بهلحاظ کمیت و کیفیت با زمان استاد مطهرى قابل مقایسه نیست. اکنون اسلام با تمامى ابعاد و زوایایش با تمامیت عناصر فرهنگى، سیاسى و هنرى غرب در گفتوگو و چالش جدى است و در بعد داخلى نیز چالشهایى چون گسترهى دین، پلورالیسم دینى، اصلاحطلبى، مبانى قانون اساسى، مردمسالارى یا خداسالارى و... مطرح است. ولى با اندک تأملى مىتوان دریافت که رسالت روحانیت و اندیشهمندان دینى دیگر همان رسالت استاد مطهرى است. با این تفاوت که او دریچهها را گشوده و سنگ بناها را نهاده است و اندیشهمندان عصر ما باید همان دریچهها را به دروازه و آن شمعها را به نورافکن مبدل سازند. ما موظفیم از تمامى اندیشهمندان و سرمایههاى فکرى، دینى، علمى و هنرى - ادبى پیشین و پسین خود استفاده کنیم و در تجدید سازمان فرهنگى و تمدنى خود به آنان تکیه کنیم ولى بزرگانى چون استاد مطهرى در این میان جایگاه والایى دارند و باید بیش از پیش مورد توجه معماران فرهنگى جامعه قرار گیرند. استاد مطهرى نه تنها فرهنگسازى بود که دینشناسى و تمدنآفرینى دیروز جهان اسلام و ایران به او نیاز داشت، که تمدنسازى و توسعه فرهنگى امروز ما نیز به او نیاز مبرم و بلامنازع دارد.
ج) معلمان فرهنگساز معلم اول خداى تبارک و تعالى است «اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لمیعلم.» «اى رسول گرامى! بخوان به نام پروردگارت که جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته سرشت. بخوان قرآن را و (بدان که) پروردگار تو کریمترین کریمان عالم است. همان خدایى که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت، آموخت به انسان آنچه را که نمىدانست.» خداوند متعال در نخستین آیات قرآنى که بر قلب مبارک پیامبر اکرم(ص) نازل مىشود، خود را «معلم» مىخواند و هنر «معلم بودن» خود را بعد از آفرینش انسان که پیچیدهترین و بهترین شاهکار خلقت و جانشین خداوند بر روى زمین است، مىآورد. خداوند خود را معلم معرفى مىکند چراکه بهوسیله قلم به انسانى که هیچ نمىدانست، نوشتن آموخت. حضرت امام خمینى(ره) در مورد مقام و هنر «معلمى» خداوند بزرگ، مىفرمایند: «معلم اول خداى تبارک و تعالى است..... بهوسیله وحى؛ مردم را دعوت مىکند به نورانیت؛ دعوت مىکند به محبت؛ دعوت مىکند به مراتب کمالى که از براى انسان است.»
معلمى شغل انبیاست «هو الذى بعث فى الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین» «اوست خدایى که پیامبر بزرگوار از میانشان برانگیخت تا بر آنان آیات وحى را تلاوت کند و آنان را پاک سازد و شریعت کتاب و حکمت الهى را بیاموزد که پیش از این، همه در ورطهى جهالت و گمراهى بودند.» «قال له موسى هل اتبعک على ان تعلمن مما علمت رشداً - قال انک لن تستطیع معى صبراً - و کیف تصبرعلى ما لم تحط به خبراً - قال ستجدنى ان شاء الله صابراً و لا اعصى لک امراً - قال فان اتبعتنى فلا تسئلنى عن شىءٍ حتى احدث لک منه ذکراً.» «آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده که مایه رشد است به من بیاموزى؟ گفت: «تو هرگز همپاى من نمىتوانى صبر کنى و چگونه در مورد چیزهایى که از آن شناخت ندارى، شکیبایى مىکنى؟» گفت: «اگر خدا بخواهد، مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچکارى نافرمانى تو نمىکنم». گفت: اگر بهدنبال من آمدى، چیزى از من مپرس تا خودم از آن با تو سخن بگویم.» این آیه به داستان حضرت موسى(ع) و حضرت خضر(ع) اشاره دارد که در آن حضرت موسى(ع) بهعنوان شاگرد و حضرت خضر(ع) در مقام معلم، نوعى از رابطه بین معلم و شاگرد که در آن ادب و فروتنى بهخوبى دیده مىشود، نشان داده مىشود. اما نکتهاى که مهم جلوه مىکند این است که حضرت موسى(ع) که خود پیامبر خداست براى کسب علم بهعنوان یک شاگرد مىخواهد که از محضر حضرت خضر(ع) بهعنوان یک معلم بهره گیرد. خداوند مهربان که خود اولین معلمى است که به انسان آموخت آنچه را نمىدانست، هنر و موهبت «معلمى» را به انبیا و اولیاى پاک خویش ارزانى مىدارد تا آدمى را بیاموزند و در مسیر هدایت کشانند. خداوند بعد از آنکه حضرت آدم را تعلیم مىدهد دستور مىدهد: «قال یا آدم انبئهم باسمائهم» «اى آدم! ملائکه را به این اسماء آگاه ساز». و اینگونه است که آدمى نیز مسؤولیت هنر «معلمى» را مىپذیرد تا ایمان را بر لوح جان و ضمیرهاى پاک حک کند، نداى فطرت را به گوش همه جهانیان برساند، سیاهى جهل را از دل بزداید و زلال دانایى را در روح و روان آدمیان جارى سازد. سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) با بیانى رسا و جامع به این مهم بهخوبى اشاره دارند و هدف از ارسال معلم را ارائه معرفتى مىدانند که انسانها بهواسطه آن به عبادت خداوند مىرسند: «ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه»«بندگان را نیافرید مگر براى آنکه او را بشناسند پس چون او را شناختند، عبادتش خواهند کرد». حضرت امام خمینى(ره) نیز درباره نقش معلمى مىفرمایند: «نقش معلم در جامعه، نقش انبیا است. انبیا هم معلم بشر هستند، نقش بسیار حساس و مهمى است و مسؤولیت بسیار زیادى دارد. نقش مهمى که همان نقش تربیت است و اخراج از ظلمات بهسوى نور.»
اهمیت نقش معلم معلم تنها کسى است که مىتواند با آموزش معلومات مفید و معارف ارزشمند، برد شناخت و تعقل فراگیر را در انسانها وسعت بخشد، انسانها را به کسب دانشها، بینشها و شناخت ارزشها و به فعلیت رساندن استعدادهایشان یارى نماید، اشتباهات و کجرویها را تصحیح و جبران کند، ارزشهاى والا را ارائه نماید و اثبات کند که آنها بر میلها و هوسهاى پست برترى دارند و با نشاندادن راه کنترل و تعدیل غرایز، انسانها را در گزینش صحیح و تسلط بر هواهاى نفسانى و کسب ملکات فاضله یارى دهد تا حس ایثار و فداکارى و پرستش خدا در انسانها برانگیخته شود و آنها را در پیونددادن با خدا (عبادت) که همان هدف الهى از آفرینش انسانهاست، یارى رساند. براى آنکه به اهمیت نقش معلم واقف شویم. برخى از فرمایشات ائمه اطهار(ع)، حضرت امام خمینى(ره)، رهبر معظم انقلاب و دیدگاه چند تن دیگر از صاحبنظران را در اینباره مىخوانیم: حضرت امام جعفر صادق(ع) معلّمى را برتر از شهادت مىدانند و مىفرمایند: «هنگامىکه روز قیامت شود، خداوند تمام انسانها را جمع مىکند و چون ترازوى اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونى خواهد داشت. این ارزش بدان جهت است که شهیدان در سایهى علم و تربیت معلمان و تعلیم شایستهى آنان به خدا راه یافته و لیاقت شهادت نصیبشان شده است.» حضرت امام سجاد(ع) نیز به حقوق معلم اشاره مىکنند و در زمینه حفظ حقوق معلم اینچنین توصیهاى به شاگردان دارند: «حق معلم بر تو آن است که همواره، با دیدهى تعظیم و تکریم به او بنگرى، مجلس او را گرامى بدارى و به سخنانش با دقت گوش دهى، رو به جانب او بنشینى و صدایت را در حضورش بلند نکنى.» همچنین آنحضرت مىفرمایند: «حق کسىکه عهدهدار تعلیم توست، آن است که او را بزرگ شمارى و مجلس او را سنگین بدارى و نیکو به وى گوش فرا دهى و روى خود را بر او کنى و با او بلند سخن نگویى و کسى را که از او چیزى مىپرسد تو پاسخ ندهى و بگذارى که خود او پاسخگو باشد و در مجلس او با هیچکس به صحبت ننشینى و در محضر او بدگویى از کسى نکنى و اگر از او در نزد تو بدگویى شد، از او دفاع کنى و عیبپوشش باشى و فضایل و مناقب او را آشکار کنى و با دشمنش همنشینى نکنى و با دوستش دشمنى نورزى؛ پس چون چنین کردى، فرشتگان خداى تعالى به سود تو گواهى خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فرا گرفتن دانش او فقط براى خدا بوده نه بهخاطر مردم.» اما مرحوم شهید ثانى معلم را نسبت به دلسوزى شاگرد فرا مىخواند ودر مورد لزوم دلسوزى معلم نسبت به شاگرد مىنویسد: «معلم باید دربارهى شاگردان، خواهان امورى باشد که نسبت به آنها، در خود احساس علاقه و دوستى کند و از هرگونه شر و بدى که براى خویش نمىپسندد براى شاگردانش نیز نپسندد؛ زیرا اینگونه دلسوزى و برابراندیشى نسبت به شاگردان، حاکى از کمالِ ایمانِ معلم و حُسن رفتار و برادرى، نمایانگر روح تعاون و همبستگى معلم نسبت به آنان مىباشد». شهید رجایى، معلمى را شغل نمىدانند و عقیده دارند که معلمى عشق است: «معلمى شغل نیست؛ معلمىعشق است. اگر بهعنوان شغل انتخابش کردهاى، رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد.» مقام معظم رهبرى نیز در خصوص اهمیت نقش معلم و تعلیم و تربیت مىفرمایند: «شما معلمان و مربیان هستید که فردا را مىسازید. من به شما فرهنگیان عزیز مىگویم که مسألهى فرهنگ و تعلیم و تربیت، مسألهى اول در نظام ماست. در بلندمدت، هیچچیز به اندازهى تعلیم و تربیت اهمیت ندارد. نقش معلم و مربى در جامعهى ما، نقش طراز اول است. در حقیقت، سنگر مبارزه با کفر و ظلم و استکبار جهانى و قلدرى شیاطین سیاسى عالم، همین سنگر مدرسه و تعلیم و تربیت و فرهنگ است. دانشآموزان نونهالى که در اختیار دستگاه فرهنگى کشور قرار دارند، عزیزترین و سرشارترین سرمایه و ذخیرهى آیندهى این ملتاند. قدر تعلیم و تربیت و معلمى و سنگر فرهنگى را بدانید. جوانها و نوجوانها، قدر درس و بحث و فراگیرى و خودسازى را بدانند. شما معلمان و مربیان و نسل جوان هستید که فردا را مىسازید و استکبار جهانى را مأیوس مىکنید و نقطهى امید روشن را که امام و انقلاب اسلامى آنرا بهوجود آوردند در دل مستضعفان عالم زنده نگه مىدارید. امام عزیزمان همیشه بر این مطلب اساسى تأکید مىکردند و ما اعتقاد داریم که این موضوع، جزو محکمات و ضروریات انقلاب و خط امام است.» ایشان در جاى دیگر مىفرمایند: «دست تواناى معلم است که چشمانداز آینده ما را ترسیم مىکند.» رهبر فرزانه انقلاب همچنین مىفرمایند: «اگر مىبینید که امیرمؤمنان، مولاى متقیان على(ع) مىفرماید: «من علمنى حرفاً فقد صیرنى عبداً»؛ «هر کس چیزى به من بیاموزد، مرا غلام خویش کرده است.» این بیان براى ما درس است تا معلمان، قدر خود را بدانند و تشخیص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت یک ملت مؤثر است.» پایان سخن نیز کلامى آموزنده از معلم بزرگ انقلاب اسلامى، حضرت امام خمینى(ره) است که مىفرمایند: «تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم.»
منبع: تسنیم
دیدگاه تان را بنویسید