به بهانه دیدار امروز لیورپول-تاتنهام؛ آیا يورگن کلوپ، رافائل بنیتز دوم لیورپول خواهد بود؟
امروز، شنبه ۲۵ مهرماه، ساعت ۱۵:۱۵، لیورپول در نهمین دیدار این فصل خود، به مصاف تاتهام هاتسپر خواهد رفت. این دیدار، اولین بازی لیورپول با مربی گری یورگن کلوپ به شمار می رود. اگرچه این دیدار، سنگ محک مناسبی برای کلوپ نخواهد بود و پس از شروع نیم فصل دوم است که می توان تمامی نتایج به دست آمده را حاصل حضور کلوپ ارزیابی کرده، ولی با این تفاسیر، امروز بسیاری از کارشناسان و طرفداران خارجی و داخلی فوتبال انگلستان، منتظرند تا شاهد اولین حضور کلوپ روی نیکمت لیورپول باشند.
امروز، شنبه ۲۵ مهرماه، ساعت ۱۵:۱۵، لیورپول در نهمین دیدار این فصل خود، به مصاف تاتهام هاتسپر خواهد رفت. این دیدار، اولین بازی لیورپول با مربی گری یورگن کلوپ به شمار می رود. اگرچه این دیدار، سنگ محک مناسبی برای کلوپ نخواهد بود و پس از شروع نیم فصل دوم است که می توان تمامی نتایج به دست آمده را حاصل حضور کلوپ ارزیابی کرده، ولی با این تفاسیر، امروز بسیاری از کارشناسان و طرفداران خارجی و داخلی فوتبال انگلستان، منتظرند تا شاهد اولین حضور کلوپ روی نیکمت لیورپول باشند. به این بهانه، تحلیل زیر تقدیم می گردد. پنج شنبه ۸ اکتبر، یورگن نوربرت کلوپ، مربی ۴۸ ساله ی آلمانی، رسما به عنوان سرمربی لیورپول توسط شبکه ی تلویزیونی لیورپول معرفی و بر صندلی سرمربی اخراج شده ی لیورپول، براندن راجرز ۴۲ ساله ایرلندی نشست. نحوه ی اخراج شدن ناگهانی راجرز، برای طرفداران لیورپول شاید تا حدی غافلگیر کننده به نظر می رسید، ولی اتفاقی خوشایند به شمار می رفت. راجرز پس از تساوی ناامید کننده اش در شهرآورد مقابل اورتون و نتایج ضعیف در نه بازی اخیرش، کاسه ی صبر تام ورنر، رئیس باشگاه لیورپول را لبریز کرد و در ۴ اکتبر، حدود یک ساعت پس از کسب تساوی مقابل اورتون، باشگاه رسما خبر اخراج راجرز را اعلام کرد. می توان مربی گری راجرز را در لیگ برتر، پر فراز و نشیب ارزیابی کرد؛ نشان به آن نشان که وی در فصل ۲۰۱۳-۲۰۱۴ لیورپول را تا یک قدمی قهرمانی پیش می برد و تنها با دو امتیاز کم تر از منچستر سیتی و با آمار بی سابقه ی ۱۰۱ گل زده، در جایگاه دوم قرار می گیرد، ولی در فصل ۲۰۱۴-۲۰۱۵، با نتایجی کم تر از متوسط، جایگاهی بهتری از ششمی در جدول فوتبال جزیره به دست نمی آورد. مربی گری راجرز در لیگ برتر، آن قدر پر فراز و نشیب بود، که در دو فصل پیش، بهترین سرمربی سال انگلستان شد و تحلیل گران در آوریل ۲۰۱۴ مقاله هایی مانند «۵ دلیل برای انتخاب شدن راجرز به عنوان بهترین سرمربی سال» را می نوشتند، ولی همان تحلیل گران در سپتامبر ۲۰۱۵، مقاله هایی با عناوینی مانند «۵ دلیل برای اخراج شدن براندن راجرز» را روی خروجی پایگاه های خبری-تحلیلی ورزشی انگلستان قرار می دادند. کسب تنها یک برد از نه بازی اخیر لیورپول و قرار گرفتن در جایگاه دهم در این فصل، تنها یکی از دلایل اخراج راجرز بود. کسب نتایج غیرقابل باور در لیگ قهرمانان اروپا آن هم دقیقا در همان فصلی که راجرز تنها با برد در بازی یک مانده به آخر، می توانست آرزوی ۲۳ ساله ی لیورپولی ها را به واقعیت تبدیل کند، از دیگر تلخ کامی های فراموش نشدنی لیورپولی هاست. راجرز می تواند مفتخرانه از دو فصل پیش خود به عنوان یکی از بهترین فصل ها و شاید هم درخشان ترین فصل لیورپول از فصل ۱۹۸۹-۱۹۹۰ تا کنون یاد کند، اما برای لیورپول، که پس از رئال مادرید، ای سی میلان، بایرن مونیخ و بارسلونا، پنجمین تیم پر افتخار اروپا به شمار می رود، هیچ گاه حضور غرور آمیز در لیگ قهرمانان اروپا، کم اهمیت نبوده است. هیچ لیورپولی ای باور نمی کرد که لیورپول نتواند از یکی از آسان ترین گروه های لیگ قهرمانان اروپا در فصل ۲۰۱۴-۲۰۱۵ صعود نکند؛ گروهی که تنها رقیب جدی لیورپول رئال مادرید بود و به آسانی می شد با پشت سر گذاشتن بازل سوئیس در جایگاه دوم قرار گرفت و به دور حذفی لیگ قهرمانان صعود کرد، اما لیورپول با کسب تنها ۵ امتیاز از ۶ بازی، چیزی نمانده بود تا از تیم ناشناخته ی لودوگورتس بلغارستان - که ۵ امتیازی بود - هم جا بماند و در انتهای جدول گروهی یعنی جایگاه چهارم قرار گیرد! رفتن راجرز امری اجتناب ناپذیر برای لیورپول به شمار می رفت، اما سوال این جاست که آیا انتخاب یورگن کلوپ، انتخابی نجات بخش به شمار می رود؟ بدون شک شیرین ترین بازه ی زمانی دو دهه ی اخیر برای طرفداران، مدیران و بازیکنان لیورپول، بین سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ بوده است؛ سال هایی که لیورپول هم در لیگ برتر همواره مدعی بود و هم طی سه سال، یک بار قهرمانی و یک بار هم نایب قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را از آن خود کرد. آن موقع لیورپول سومین تیم پر افتخار اروپا بود، اما امروز پنجم است. شاید بتوان این گونه عنوان کرد که لیورپول، امروز هم عطش لیگ قهرمانان دارد و هم لیگ برتر. تیمی که از سال ۲۰۰۹ تا کنون، رتبه های هفتم، ششم، هشتم و مجددا هفتم را تجربه کرده و عملا طی شش سال اخیر، تنها یک فصل توانسته در بین چهار تیم برتر قرار گیرد که همان نایب قهرمانی فصل عجیب ۲۰۱۳-۲۰۱۴ به شمار می رود. تیم نسل پیشین لیورپول آن قدر نوستالژیک و اصیل به شمار می رود، که برای مثال صفحه ی رسمی باشگاه لیورپول در اینستاگرام، تولد سامی هیپیایی را تبریک می گوید که یک بازیکن غیر انگلیسی بود و حتی فوتبالش را هم از لیورپول شروع نکرده بود! لیورپول دوست داشتنی در ذهن قدیمی ترها، لیورپولی بود که اوون اعجوبه اش بود و برای نسل جدید هم جرارد تداعی گر لیورپول قهرمان است. حتی همان لیورپولی که بین ششم تا هشتم در پنج سال اخیر جا به جا می شد (جز یک فصل) با داشتن جرارد برای طرفداران هنوز دوست داشتنی بود، اما امروز لیورپول هم از کمبود اصالت رنج می برد و هم از نتایج ضعیف. فقط نمی توان راجرز را مقصر اصلی این روند رو به افول لیورپول ارزیابی کرد، چرا که عملکرد وی هر چه بوده باشد، از عملکرد غافلگیر کننده و بی فروغ روی هاجسون و کنی دالگلیش قابل دفاع تر بوده است و منطقی تر این است که مدیران باشگاه یعنی تام ورنر (رئیس) و یان آیر (سرپرست) لیورپول را نیز در رفت و آمدهای مربیان یک ساله و عملکردهای دور از تصور آنان سهیم دانست. اگر عملکرد تام ورنر را با مارتین بروگتون (۲۰۰۴-۲۰۱۰) ، مقایسه کنیم، به این نتیجه می رسیم که ورنر در کل راحت اعتماد می کند و راحت هم اخراج، اما بر عکس بروگتن، به ژرارد هولیه و رافائل بنیتز، ۱۲ سال اعتماد کرد، حال آن که لیورپول از ۲۰۱۱ تا کنون یعنی طی ۴ سال، ۴ سرمربی به خود دیده است! سبک مدیریتی بروگتون بیش از آن که به مدیران انگلیسی شباهت داشته باشد، به سبک مدیران باشگاه های داخلی ما مانند پرسپولیس شبیه است که طی ۴ سال اخیر ۶ سرمربی را به خود دیده است. این قیاس جهت تقریب به ذهن از حیث جنس مدیریت رئیس فعلی و سابق لیورپول ذکر شد. اعتمادی را که بروگتون به ژرارد هولیه بیمار داشت، ورنر به دالگلیش اسطوره ای که از نمادهای ماندگار و ابدی لیورپول است نتوانست داشته باشد. باید توجه داشت که رافائل بنیتز که بهترین نتایج را با لیورپول طی دو دهه ی اخیر گرفت، تیمی قوام یافته و هماهنگ با ستارگان که در اوج جوانی بودند را از هولیه تحویل گرفت؛ تیمی که نیمی از آن بازیکنان تیم ملی انگلستان بودند و چه در اردوهای تیم ملی و چه در باشگاه، شبانه روز در کنار هم نفس می کشیدند. اگر در آن مقطع، تیم لیورپول را از تیم ملی انگلستان می گرفتی، به این معنا بود که خط حمله ی انگلستان به کلی حذف شود یعنی اوون و هسکی نباشند، یعنی جیمی کرگر در دفاع نباشد، یعنی جرارد در خط میانی انگلستان نمی بود، یعنی یک سوم تیم ثابت انگلستان در خط دفاع، میانی و حمله از لیورپول بودند. انتخاب یورگن کلوپ، طی دو روز اخیر، تحسین بسیاری از تحلیل گران داخل انگلستان و بین المللی را به همراه داشته است، چرا که کلوپ اگر نگوییم بهترین سرمربی تاریخ دورتموند و از بهترین های امروز اروپاست، قطعا می توان وی را به همراه اوتمار هیتسفلد به عنوان بهترین سرمربیان دورتموند به شمار آورد. از محاسن کلوپ، بازیکن ساز بودن و شامه ی قوی او در انتخاب و میدان دادن به بازیکنان آینده دار است. ماریو گوتزه و رابرت لوانسدوفسکی، بازیکنانی هستند که در دورتموند و دوران مربی گری کلوپ به دنیا معرفی شدند. شاید بتوان گفت که گوتزه ی آلمانی دست پرورده ی تیم جوانان و آکادمی دورتموند بوده است و هر مربی دیگری هم اگر جای کلوپ می بود، او را بی معطلی در بزرگ سالان به خدمت می گرفت، اما لواندوفسکی لهستانی قطعا سلیقه ی منحصر به فرد کلوپ بود که از لچ پوزنان لهستان به دورتموند آمد. حتی می توان بازی دادن به گوتزه ی ۱۷ ساله را هم جنس مربی گری متحورانه و شجاعانه ی کلوپ برشمرد و بی شک دو ستون محکم بایرن مونیخ امروز در خط میانی و حمله، توسط کلوپ در دورتموند بنا نهاده شده است. اگر امروز گواردیولا شاهد ۵ گل از لواندوفسکی در ۸ دقیقه است، حاصل چهار سال آب دیده شدن او زیر نظر مربی گری کلوپ در دورتموند است. شاید توقعی گزاف از کلوپ نباشد که با حضور حداقل سه ساله اش در لیورول، نسلی از بازیکنانی از جنس اوون، جرارد و کرگر را از رده های سنی لیورپول شناسایی کند و به آن ها در برخی بازی ها میدان دهد. هم چنین لیورپول در خریدهای خارجی نیز می تواند هوشمندانه تر عمل کند و بازیکنانی مانند رحیم سترلینگ - که توسط بنیتز به لیورپول آمده بود اما توسط راجرز فروخته شد - را حفظ کند. همان طور که گواردیولا، تیکی تاکا را در بارسلونا پیاده سازی کرد ولی در بایرن روشی متناسب با فوتبال آلمان و بازیکنان بایرن را پیاده کرد، همان طور که کارلو آنچلوتی و خوزه مورینیو، وقتی وارد لیگ کشوری جدید می شوند، رویکردشان را تغییر می دهند یا به عبارت دقیق تر، با آن لیگ و تیم تطبیق می دهند، باید منتظر بود و دید که کلوپ چگونه از روح ۴-۲-۳-۱ منحصر به فردش در لیورپول خواهد دمید. همان طور که کلوپ معتقد است، لیگ برتر فوتبال و مقتضیات کاملا منحصر به فرد و بکر خود را دارد و دلیلی ندارد که لیورپول بشود دورتموند، اما مطلوب می تواند آن باشد که لیورپول، بشود دورتموند انگلستان. دورتموند در دوران هیتسفلد بر بام آلمان و اروپا می درخشید و در دوران کلوپ احیاء شد. با لحاظ کردن این نکته که لیورپول از دوران اوجش کم تر از یک دهه فاصله گرفته، احیاء این تیم می تواند آسان تر باشد تا روح جدیدی که کلوپ در کالبد نیمه جان دورتموند دمید. راجرز امروز می تواند آرزو کند که ای کاش لیورپول را به همراه میانه دارش یعنی ستیون جرارد تحویل می گرفت و او یک سال دیرتر از انفیلد خداحافظی می کرد یا این که رحیم سترلینگ هنوز در این باشگاه بود و به بازیکنی نیمه ثابت در منچستر سیتی بدل نشده بود، ولی به هر حال، به قول سایت رسمی باشگاه لیورپول، حضور امروز کلوپ در این باشگاه، می تواند بازی سرنوشت باشد؛ بازی سرنوشت از آن رو که وقتی سال گذشته کلوپ به همراه دورتموند راهی انفیلد شد، هنگام عبور از راه روی معروف انفیلد که بالای آن نوشته «این انفیلد است»، دستی به آن نوشته کشید و آن جمله را بلند خواند: «This is Anfield». آن بازی سه بر صفر به سود لیورپول تمام شد و کلوپ به راجرز باخت؛ نه راجرز فکرش را می کرد که به این شکل از لیورپول اخراج شود و نه کلوپ فکرش را می کرد که در عرض یک سال به آرزویش برسد. او در چند ماه بیکاری اش پس از استعفاء از سرمربی گری دورتموند، بارها ابراز تمایل کرده بود که دوست دارد در انگلستان مربی گری کند و به لیورپول هم سیگنال هایی مخابره کرده بود؛ امروز آرزوی کلوپ محقق شده و لیورپولی ها نیز حضور کلوپ را امیدوارانه می نگرند. باید دید که آیا واقعا این آغاز یک مسیر مهیج برای لیورپول خواهد بود یا خیر؟
دیدگاه تان را بنویسید