فارس: مجتبی امانی رئیس سابق دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره به ذکر خاطرهای از غضنفر رکنآبادی سفیر سابق کشورمان در لبنان که در حادثه منا درگذشت، پرداخت.
چهار نفر از همکاران و دیپلماتهای کشورمان، غضنفر رکنآبادی سفیر سابق کشورمان در بیروت، محمدرحیم آقاییپور رئیس اداره قوانین وزارت امور خارجه، احمد فهیما معاون اداره تشریفات و حسن حسینی مقدم سرکنسول کشورمان در مرو در حادثه منا و در روز عید قربان به جوار رحمت الهی شتافتند. دلم راضی نمیشود از آنان جز با نام شهید یاد کنم. در بین این عزیزان، بیشتر از همه با رکنآبادی دوست بودم و با شهید آقاییپور نیز آشنایی اندکی داشتم.
شهید رکنآبادی در بین این شهدا، ویژه شد، زیرا که سرنوشت او در هالهای از ابهام باقی ماند. او که همچون دیگر شهدای این واقعه، پس از تحمل تشنگی و با تنی خسته در سرزمین منا به ملکوت اعلی شتافته بود، غریبانه در زمره مفقودین این حادثه جانگداز در مکه دفن شد، تا آنکه بعد از حدود 2 ماه، جسد مطهر او در روز جمعه ششم آذر و در ایام هفته بسیج در حالیکه غبارهایی از خاک مکه بر تن داشت، به وطن بازگشت و به درخواست خانوادهاش بر دوش نمازگزاران جمعه تشییع و در جوار امامزاده پنج تن لویزان آرام گرفت. پنجشنبه (فردا) نیز چهلمین روز خاکسپاری این عزیز از دست رفته است.
یکی از دوستانم که با شهید آیتالله ربانی املشی دوست بود، تعریف میکرد که در اواخر عمر ایشان به عیادت او رفته بود. گفتنی است که شهید آیتالله ربانی املشی به سرطان مبتلا میشود و با همین بیماری نیز از دنیا میرود. شهید در این دیدار به وی گفته بود که سالها از خدا طلب شهادت کرده است و از اینکه به علت ابتلا به سرطان این دنیا را ترک میکند، افسوس میخورده است. سالها بعد معلوم شد که یکی از عوامل باند منحرف مهدی هاشمی معدوم وی را با خوراندن یک قرص به سرطان مبتلا کرده و در واقع وی به دست عوامل این باند منحرف شهید شده بود. شهید رکنآبادی نیز واقعاً عاشق شهادت بود و شاید در آینده پرده از اسرار واقعه منا برداشته شود تا آیندگان بدانند پشت پرده این حادثه چه بوده است.
ماموریت من و شهید رکنآبادی تقریباً همزمان در اواخر 1388 شروع و در اوایل 1393 پایان یافت. به علت وجود مصر و لبنان در یک حوزه جغرافیایی و نیز پیوندهایی که بین لبنان و مصر درباره موضوع فلسطین وجود داشت، ارتباط کاری و نیز دوستانهای که از قبل بین ما وجود داشت، در زمان ماموریتمان در قاهره و بیروت که همزمان با انقلابهای کشورهای عربی بود تقویت شده بود.
در دوره ماموریتمان چند خاطره از او دارم. خاطره اول مربوط به زمانی است که آقای احمدینژاد رئیس جمهور وقت کشورمان به لبنان سفر کرده بود. این سفر خطراتی داشت و با توجه به فضای امنیتی لبنان، احتمال هرگونه حادثهای میرفت. قرار بود ایشان در منطقهای که در کنار سیم خاردارهای مرز رژیم صهیونیستی و لبنان قرار داشت، سخنرانی کند، این موضوع دایره این خطرات را گسترش داده بود.
لبنانیها در کنار این مرز و بر یکی از بلندیهای آن پارکی ساختهاند که ایران نیز در ساخت آن مشارکت داشته است. در سفری که در سال 1391 به لبنان داشتم، از این پارک دیدن کردم. پارکی زیبا که مکانهای مجزایی به نام استانهای ایران دارد و خانوادههای لبنانی در آن مینشینند و یا در محوطه آن بازی میکنند. آنها در همین حال چشم اندازی را در پیش رو دارند که خودروهای گشت مرزی نظامیان رژیم صهیونیستی از جادهای که در کنار سیم خاردارها وجود دارد، تردد میکنند. البته این حسرت برای ساکنان رژیم صهیونیستی وجود دارد که نمیتوانند همانند لبنانیها عمل کنند. این به علت ترس ذاتی آنها از نتایج تجاوزاتشان در منطقه میباشد. در حقیقت هر کس که به این منطقه میرود، یک نوع برتری نسبت به رژیم صهیونیستی احساس میکند.
من نیز از قاهره سفر رئیس جمهور وقت کشورمان را به لبنان پیگیری میکردم. شبکههای تلویزیونی اخبار این سفر را با اهمیت زیادی پوشش میدادند. چند شبکه تلویزیونی اعلام کرده بودند که این سخنرانی را به طور مستقیم پخش خواهند کرد. سخنرانی آقای احمدینژاد شروع شده بود و من نیز آن را از شبکه المیادین مشاهده میکردم. به غیر از این شبکه، شبکههای المنار، الجزیره، العالم و پرس تی وی و ... نیز آن را پخش میکردند.
در حین صحبت رئیس جمهور، دوربینها نشان دادند که بالگردهای رژیم صهیونیستی در فاصله نزدیکی با مکان سخنرانی در حال گشت هستند. این شبکههای تلویزیونی نیز دائماً این خبر را زیرنویس میکردند و به طور طبیعی بینندگان این صحنه که غالب آنها از کشورهای عربی بودند، شجاعت ایران و رئیس جمهور آن را تحسین میکردند. هر کس میتوانست احتمال بدهد که این بالگردها به سمت جایگاه رئیس جمهور ایران موشک شلیک کنند. دوربین شبکه المیادین، شهید رکنآبادی را نشان میداد که در نزدیکی رئیس جمهور و در بین دیگر شخصیتها و مسئولان لبنانی که در حال شنیدن سخنرانی آقای احمدی نژاد بودند، حاضر است.
تصمیم گرفتم که در همین حال با وی تماس تلفنی بگیرم و خداقوتی به او بگویم. به تلفن همراهش زنگ زدم. از شانس من تلفنش را جواب داد. اتفاقاً در همین لحظه دوربین نیز بر او تمرکز کرده بود و من او را همزمان میدیدم. به وی گفتم متوجه بالگردها و خطر آنها هست؟ و او گفت: بله، اما غلطی نمیتوانند بکنند! گفتم غرضم از این تماس تحسین شجاعت شما بود و به شجاعتت غبطه میخورم. بعدها این سخنرانی نماد شجاعت ایران و انفعال رژیم صهیونیستی تلقی و به طور طبیعی موجب ازدیاد حس شجاعت در برابر رژیم صهیونیستی شد.
شهید رکنآبادی به علت سالها کار مداوم در منطقه غرب آسیا و آگاهی از جنایات رژیم صهیونیستی، نفرت عجیبی از صهیونیستها داشت و همواره در صف مقدم فعالیت علیه این رژیم حاضر بود.
خاطره دیگر من درباره انفجاری است که برای هدف قرار دادن سفارت و به شهادت رساندن وی و دیگر اعضای نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در بیروت ترتیب داده شده بود. یکی از دوستان مشترکمان که در بیروت به سر میبرد، تعریف میکرد که ساعتی قبل از انفجار، ملاقاتی با شهید رکنآبادی داشته که این ملاقات، طولانیتر از زمان مقرر آن میشود. شهید رکنآبادی قرار بود پس از این ملاقات به دیدار یکی از وزرای لبنانی برود. وی میگفت رکنآبادی به حکم ادب منتظر بود که صحبت من تمام شود تا عازم این ملاقات شود. شهید حجتالاسلام انصاری رایزن فرهنگی کشورمان در لبنان نیز کمی زودتر در داخل خودرو و جلوی ساختمان منتظر بوده که به همراه رکنآبادی عازم این ملاقات شود. در همین لحظه انفجار اول رخ میدهد که در این انفجار به علت حضور شهید رکنآبادی در داخل ساختمان آسیبی به وی نمیرسد، اما حجتالاسلام انصاری در این انفجار شهید میشود. بعدها یکی از دوستانم تعریف میکرد که شهید رکنآبادی پس از این واقعه گریه کرده بود که چرا شهید نشده است.
از آخرین فعالیتهای او در لبنان رفتن بر سر قبر محافظش بود که در این حادثه به شهادت رسیده بود. این فرد با جانفشانی زاید الوصفی باعث شده بود که تلاش فرد انتحاری دوم برای ورود به داخل سفارت ناکام بماند و مجبور شود خودروی حامل مواد منفجره را در خارج از سفارت منفجر کند.
بعد از سقوط مرسی، نوعی سردرگمی در بین نیروهای طرفدار ایران در منطقه به وجود آمده بود که بالاخره باید از سقوط مرسی ناراحت باشیم یا خوشحال؟ شیعیان و مسیحیان لبنانی به علت پیام بدی که از حکومت مرسی به آنان رسیده بود، اعتقاد داشتند سقوط مرسی به نفع آنهاست. در این فضا یک کار جدی برای تبادل اطلاعات بین قاهره و بیروت شروع شد تا این فضا شفاف شود و بهتر بتوان نتیجه گرفت.
چند ماه از سقوط مرسی نگذشته بود که اطلاع کسب کردیم که هیکل، اندیشمند معروف مصری قصد دارد به لبنان برود. هیکل به طرفداری از مقاومت و ارتباط با گروههای ضد صهیونیستی لبنانی معروف بود. هیکل در آن زمان به شدت از اقدام ارتش علیه مرسی حمایت میکرد. چند هفته پس از سقوط مرسی ملاقاتی با هیکل داشتم که به شدت از السیسی حمایت میکرد. البته همچنان که در خاطرات قبلی گفتهام هیکل اعتقادی به اسلام و حکومت اسلامی نداشت.
در هر حال هیکل به لبنان سفر کرد و با شخصیتهای مختلف لبنانی ملاقات کرد. همچنین به حضور سید حسن نصرالله نیز رسیده بود. من تلفنی با شهید رکنآبادی تماس گرفتم و گفتم خوب است با هیکل ملاقاتی داشته باشد. این ملاقات بسیار مفید بود. چند هفته بعد از بازگشتن هیکل از لبنان، با وی ملاقات کردم و از سفرش به لبنان پرسیدم. دیدم از ملاقاتش با شهید رکنآبادی به خوبی یاد کرد و در وصف او گفت جوان عاقل و طیبی است.
در آخرین سفر او به سرزمین وحی، اصرارش برای خواندن قطعنامه پایانی مراسم برائت از مشرکین در حج، نشانهای از شور و انگیزه او بود. همراهان او در سفر حج میگفتند اصرار زیادی داشت که این پیام را خودش بخواند و حتی برای اثبات نیت و توانایی خود، فرازهایی از این پیام را در مقابل آنان خوانده است و مسئولان مربوطه که این کار را برای وی از نظر سابقه مسئولیت و سفارت مناسب نمیدانستند، وقتی اصرار و شوق او را میبینند، بالاخره رضایت داده بودند که وی این پیام را بخواند. صحنههایی از قرائت پرشور این پیام توسط شهید رکنآبادی از رسانه ملی پخش شده است. گویا شهید با اصرار برای خواندن این پیام میخواسته کارنامه حج خود را برای حضور در نزد پروردگارش، پربار سازد.
آخرین دیداری که با وی داشتم، چند روز قبل از سفرش بود که در جلسه کارشناسان ارشد معاونت عربی آفریقای وزارت خارجه از جمع خداحافظی کرد و گفت عازم حج میباشد. بعد از جلسه چند دقیقهای در راهروی وزارت خارجه درباره موضوعات مختلف با یکدیگر صحبت کردیم و این آخرین دیدار ما با یکدیگر بود.
اینها چند خاطره بود که خواستم این خاطرات را متبرک به نام و یاد شهدا کنم. البته خاطرات دیگری نیز در همین رابطه دارم که آنها را برای زمانی دیگر گذاشتهام. در هر حال گرچه فضای کاری وزارت خارجه بسیار دور از مقوله شهید و شهادت مینمایاند، اما وجود تعداد زیادی از شهدا در بین کارمندان این وزارتخانه که چه در زمان جنگ و چه در جبهههای حق و باطل جان خود را فدای اسلام کردند و چه دیگر شهدایی که در ماموریتهای مختلف در خارج از کشور ترور شدند و چه چهار شهیدی که در حین ماموریت در حادثه منا مظلومانه جان باختند، نشان میدهد این سفره الهی در همه زمانها و مکانها برای شایستگان آن پهن است.
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک
دیدگاه تان را بنویسید