تحلیل از چپ و راست؛
در فضیلت سکوت
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
عذرخواهی پیشکش سکوت کنید!
مسعود پیرهادی در سرمقاله «رسالت» نوشت: «درست در آستانه یک سالگی دولت سید ابراهیم رئیسی، گفتوگوهایی از حسن روحانی، اسحاق جهانگیری و عبدالناصر همتی در فضای عمومی انتشار یافته است. گویا مسئولان دولت پیشین، در برنامهای هدفمند و هماهنگ، پس از یک سال سکوت به میدان آمدهاند و در حال بازآرایی جریان خود در صحنه سیاست کشورند. این در حالی است که با توجه به عملکرد آن دولت، حداقل چهرههای شناختهشده و شاخصش، باید تا سالها یا شرمنده و عذرخواه افعال و اقوال خویش باشند یا لااقل سکوت پیشه کنند. اما همین مصاحبههای اخیر، هرچند حاوی نکات فرافکنانه و بعضا متناقضی است، دو نکته بسیار مهم از پشت پردههای دولت پیشین را عیان میکند. دراینباره گفتنیهایی هست:
یک. وزیر نیرو میگوید ما در دولت دوم روحانی به دنبال طرحهایی برای گشایش و رونق بیشتر اقتصاد مبتنی بر برجام بودیم، حالآنکه درست در میانه راه، ترامپ از برجام خارج شد. او حتی برای گفته خود از این مثال بهره برده که ما برای والیبال به میدان رفته بودیم، اما از میانه بازی از ما خواستند بسکتبال بازی کنیم! منظور ایشان آن است که در دولت دوم روحانی (۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰) برنامههایمان متناسب با رونق اقتصاد بود اما با جنگ اقتصادی مواجه شدیم. این در حالی است که ترامپ، سال ۱۳۹۵ یعنی حدود یک سال قبل از انتخابات دور دوم دولت روحانی به کاخ سفید راهیافته بود و حتی در تبلیغات انتخاباتی خود نیز دم از پاره کردن برجام میزد. سؤال این است که آیا دولت دوازدهم و ژنرالهایی که ادعا میکردند زبان دنیا را میفهمند، کمترین پیشبینی ازآنچه در پیش است، نداشتند؟
دو. حسن روحانی در مصاحبه خود میگوید که بلافاصله پس از خروج ترامپ از برجام، برخی وزرا پیشنهاد دادند که دستهجمعی استعفا کنیم، چراکه در شرایط جنگی افرادی با اختیارات بیشتر باید روی کار بیایند! این رازی که بعد از ۴ سال پرده از آن برداشتهشده، روایت یکی از بزرگترین خیانتها و توطئههای تاریخ انقلاب است. فرض کنید که دولت آمریکا برای در فشار قرار دادن ایران، از توافقی که با ایران امضا کرده خارج شود و در مقابل، دولت ایران دستهجمعی استعفا کرده -بخوانید مشابه برخی دولتهای دوره پهلوی سقوط کند- و پشت مردم و کشور را خالی کند!
چه پیامی به دوست و دشمن و بهویژه مردم خودمان مخابره میشود؟ ما میپنداشتیم که اوج شاهکار آقایان مطلع شدن از جهش قیمت بنزین صبح جمعه بود، حالآنکه بر اساس گفتههای خودشان، عجایب و خیانتهای بسیار بزرگتری متوجه کشور بوده است. آیا نهادهای نظارتی، نباید مراقبت جدیتری کنند تا در بزنگاهها و گردنهها، چنین افرادی پشت فرمان ماشین کشور ننشینند؟!
سه. شخصا بر این باورم که هرچند دستگاههای نظارتی باید با دقت بیشتری به وظایف خود عمل کنند، اما تنها راه زدودن کامل غربزدگی و خودباختگی از عمل برخی مسئولین و از ذهن بخشهایی از جامعه، عملکرد مثبت و اثربخش دولت سیزدهم است. اگر باوجود شرایط فعلی، دولت سیزدهم بتواند کشتی مدیریت کشور و معیشت مردم را به ساحل آرامش برساند، ناکارآمدی جریان غربزده در کشور به اثبات خواهد رسید، آن روز است که جریان تحریف و درنتیجه آن جریان تحریم شکست خواهد خورد و چهرههای غربزده و تحقیرکننده خود و کشور، برای همیشه به عبرت تاریخ ایران تبدیل خواهند شد. همه چشمها به دولت مستقر دوختهشده و امیدها به لطف خدا و همت رئیسی و همکارانش است.»
سهم پایین کاربران ایرانی از پهنای باند
محمدجواد آذریجهرمی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «باید دید شاخصهای ایران در حوزه آیتیسی کجاست. 3شاخص عمده جهانی داریم که بیانگر جایگاه کشورهاست. بر اساس گزارش سازمان جهانی مخابرات سهم هر کاربر ایرانی (مجموعه پهنای باند، تقسیم بر تعداد کاربران) از متوسط سرعت بینالملل 15.2 است، این در حالی است که همین رقم در آرژانتین 41.13 است. دلیل این تفاوت معنادار میان ایران با کشوری مثل آرژانتین چیست؟ در یک کلام باید گفت که فیلترینگ. چنانچه فقط شبکه مجازی یوتیوب از فیلترینگ خارج شود و دولت هم ارتقای لازم را در ظرفیتها ایجاد کند و در دایر کردن ظرفیت پهنای باند بینالملل خساست به خرج ندهد، این شاخص در ایران بالا میرود. ممکن است این پرسش مطرح شود که پهنای باند چه ارتباطی با فیلترینگ و یوتیوب دارد؟ وقتی یوتیوب، فیلتر میشود، کاربر از دسترسی به یک محتوای ارزشمند محروم میشود. وقتی این روند محدود میشود، تعداد ایرانیانی که از یوتیوب استفاده میکنند از یک زنجیره محروم میشوند. برخی اشاره میکنند که یک بخشی از این کاربران از ظرفیت آپارات استفاده میکنند. اما آقای شکوری مقدم زمانی به من گزارش داد که محتوایی که آپارات تولید میکند و آن را در یوتیوب میگذارند در یوتیوب میزان بازدید بیشتری به نسبت آپارات دارد. چرا چون یوتیوب فقط یک پلتفرم نیست، یک زنجیره است، یک اکوسیستم و یک شبکه است. منطقه شبکه چگونه به وجود آمد؟ صاحبنظران آمدند گفتند، اندیشههای مختلف، تجربیات مختلف و دانشهای مختلف وجود دارد، برای جلوگیری از دوباره کاری و بالا بردن پرفرمنس و افزایش بهرهوری، بهتر است این دانشها به هم متصل شوند. یعنی کاری که یک فردی در گوشهای از جهان انجام داده، شخص دیگری دوباره آن را تجربه نکند و از دادههای اطلاعاتی قبلی استفاده کند.
در واقع مردم به فکر اختراع دوباره چرخ نباشند. شما فرض کنید اندیشگاهی که 8میلیارد انسان ظرفیت دسترسی به آن دارند را با اندیشگاهی که 80 میلیون ایرانی تنها امکان دسترسی به آن را دارند. اصلا قابل مقایسه نیست. تازه این موارد مفهوم شبکهای موضوع است، موضوع این است که ما ظرفیت داریم، قبلا هم سرمایهگذاری لازم برای استفاده از آن را انجام دادهایم، ساختارها را هم داریم ولی از آن استفاده نمیکنیم و این روند در شاخص جهانی، جایگاه ما را پایین میکشد.»
دیگ پلوی «بریتانیای صغیر» به مدعیان اصلاحات ساخت
مسعود اکبری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « فهرست جنایتها و خباثتهای انگلیس علیه مردم ایران مثنوی هفتاد من کاغذ است و اشاره به تمامی آنها از حوصله این وجیزه خارج است؛ از نقش انگلیس در قحطی بزرگ(در سالهای 1296 تا 1298 هجری شمسی) در کشورمان و نسلکشی مردم ایران تا مشارکت لندن در تحریمهای ظالمانه آمریکا علیه ملت ایران و از غارت نفت ایران
تا مشارکت در کودتا و فتنه و آشوب.
دولت خبیث انگلیس در طول تاریخ هیچگاه از دشمنی و جنایت علیه ملت ایران دست بر نداشته است. «لیز تراس» نخستوزیر جدید انگلیس نیز دقیقا در همین مسیر قدم گذاشته است. به همین خاطر «یائیر لاپید» نخستوزیر رژیم صهیونیستی بلافاصله برای نخستوزیر انگلیس پیام تبریک ارسال کرده و وی را «دوست بزرگ اسرائیل» خطاب کرده است.
بوریس جانسون نخستوزیر سابق انگلیس در آخرین سخنرانی خود در این سمت اذعان کرد که بحران انرژی و اقتصادی در انگلیس بسیار جدی و خطرناک است. همین چند روز پیش بود که رسانههای انگلیسی مردم این کشور را به خوردن «غذای کپک زده» توصیه کردند.
لیز تراس در شرایطی تصدی نخستوزیری انگلیس را بر عهده گرفته که از یک سو تورم سنگین و بحران انرژی خون مردم این کشور را به جوش آورده و از سوی دیگر نظرسنجیها نشان میدهد که 67 درصد از انگلیسیها به کابینه او بیاعتمادند.
با اینحال جریان غربگرا در داخل که در طنزی تلخ خود را مدعی اصلاحات نیز مینامد، چشمانش را بر واقعیتها بسته و در واکنش به انتخاب نخستوزیر جدید «بریتانیای صغیر» از شدت ذوقزدگی سر از پا نمیشناسد.
در بحبوحه نهضت عدالتخواهی و انحراف آن به مشروطهخواهی، سفارت انگلیس دیگهای غذای بسیاری را بار گذاشته بود و ضمن انحراف در راهبرد نهضت، از حضار در سفارت پذیرایی میکرد. گویا اکنون نیز در رخدادی مسبوق به سابقه، دیگ پلوی سفارت انگلیس به افراطیون مدعی اصلاحات، حسابی ساخته است!»
اقتصاد ایران مجمع مغالطههای اقتصادی
پیمان مولوی در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «نرخ بهره حقیقی منفی در ایران منفی بیست درصد است، نرخ بهره حقیقی منفی از مابه تفاوت نرخ بهره اسمی بدون ریسک و تورم حاصل میشود. اهمیت این نرخ منفی چیست و چگونه مغالطه ای بزرگ را در اقتصاد ایران رقم زده است.
وقتی نرخ بهره حقیقی را شدیدا منفی میشود، ساختار سرمایه، افراد و شرکتها را به سمت ایجاد بدهی و موج سواری تورمی میبرد. ساختارهای سرمایه ای بدهی محور که از سال ۱۳۹۷ تا امروز شرکتها بدان خو گرفته اند و با توجیهاتی از قبیل حمایت از تولید، عدم قدرت رقابت خود را پوشش می دهند. مغالطه کجاست؟ اینکه میلیونها ایرانی که به وام دسترسی ندارند نمی توانند از این فرصت بهره ببرند ولی تورم را بر سر سفره خود احساس می کنند.
این همان مغالطهای است که در ترکیه امروز با نرخ بهره حقیقی منفی ۶۵٪ در حال شیفت ثروت به گروه های ذینفع خاص است و در ایران نرخ بهره حقیقی منفی در ۳۱ سال از ۴۰ سال اخیر منفی تر بوده است.
اولویت بودن اقتصاد عمومی و رشد اقتصادی، با تورم امکانپذیر نیست ولی در ایران به دلیلی که ذکر شد و نه عدم وجود ابزار لازم برای کنترل تورم، شاهد پایایی تورم هستیم که در ۴ سال گذشته نیز ادامه دار بوده است.
مغالطه دوم تولید ملی است، تولید ملی غرور آفرین و با اهمیت است، اما آیا عموم مردم باید کالایی گران تر و بی کیفیت تر را بخرند و آیا این کار، آنها را فقیر تر و رفاه آنها را تحت شعاع قرار نمیدهد؟
در اقتصاد اصولی داریم تحت عنوان هزینه مبادله! همه ما در حال مبادله هستیم، مبادله آنچه نداریم و آنچه میخواهیم داشته باشیم. خرید خودرو، لوازم خانگی، قهوه و … هم در همین راستا است، چرا ایرانیان نمیتوانند با هزینه استاندارد سوار خودرو شوند؟ و چرا باید خودرو بی کیفیت در مقایسه با مدلهای خارجی سوار شوند و آیا این امر نسبت به کاهش رفاه آنها تاثیر گذار نیست؟
پاسخ این است که این هم از آن مغالطههایی است که در تفکر اقتصادی ریشه دوانده و با به مسلخ بردن حق انتخاب مصرف کننده در حال تولیدی گران تر و بی کیفیت تر به نام خودکفایی است.
درنهایت باید گفت که از این نمونهها در گفتمان اقتصادی بسیار دیده میشود و شاید اقتصاد ایران مجمع بسیاری از این مغالطههای اقتصادی است.»
حرف مفت
محسن مهدیان؛ مدیرعامل همشهری نوشت: «امیدوارم دلخور نشوید. اما واقعا تعبیر دقیقی است؛ گرفتاری جدی عصر شبکه، حرف مفت است. البته این تعبیر را نخستینبار هری فرانکفورت، استاد فلسفه اخلاق در سال1985 در یک سخنرانی مطرح کرد و لُب کلامش این بود که حرف مفت امری متفاوت از دروغگویی است. دروغگو حقیقت را میداند و آن را کتمان میکند و اما حرف مفتزن اساسا کار به حقیقت ندارد. با این گزارهها آشنایید:
«همه جا را فساد گرفته.» «همه مسئولان فاسدند.» «فساد سیستمی است.» «همه مردم دروغگویند.» «فردا از امروز بدتر است.» «اون دولت و این دولت ندارد همه مث همند.» «روزبهروز مردم بیحیاتر میشن.» «ماموران ناجا همه شیتیل بگیرن.» «عدلیه خودش دزد سر گردنه است.»
همین؟
نه. سطح دیگری از حرف مفتزنی هست که ظاهرا خردمندانهتر است و اما هیچ تفاوتی با گزارههای بالا ندارد. کدام حرفها؟ خیلی از توییتها و پستها و کامنتهایی که مفت هستند.
چرا مفت؟
چون برای بیان آن نه نیاز به بررسی و تحقیق است و نه بابت کذب بودنش هزینهای داده میشود. مثل حس «حکیمباشی» در توییتر که باعث میشود افراد فارغ از هر حقیقتی هر آنچه به ذهنشان میرسد و سر قلمشان است را توییت کنند.
ویژگی کلیدی حرف مفت چیست؟
حرف مفت تنها برای جلوهفروشی است. حرف مفتزن، تنها میخواهد بگوید: «هستم.» او اساسا کار با حقیقت ندارد. البته حرفش همیشه هم دروغ نیست. ممکن است صادق یا کاذب باشد؛ هرجا بهاصطلاح بار بخورد و فیو و لایک بگیرد و مقبولیت اجتماعی کسب کند.
نگاه توهینآمیز به تعبیر حرف مفت نداشته باشید. سخن بر سر یک پدیده جدید در رسانه است که آثار بسیار دردناکی دارد.
ما با پدیدهای در عصر شبکههای اجتماعی مواجهیم که افراد روایت و حال خودشان را از واقع میگویند؛ نگرششان نه بینش. سخن بر سر حس و حال افراد از واقعیت است نه خود واقعیت. آنهم برداشتی که برای او مقبولیت بسازد.
حالا چرا موجب نگرانی است؟
چون اساسا روایت، مثل گزارههای خبری، صدق و کذب برنمیدارد. خبر «90درصد مسئولان ما دزد هستند» را میشود رد یا تأیید کرد اما حس «همه مسئولان ما دزدند» را نه. چون حس فرد است. روایت و نگرش اوست. همین.
اما حرف مفت همیشه بوده است؛ چرا امروز نگرانکننده است؟
چون به مدد رسانه شبکهای، قدرت معناسازی پیدا کرده است. مخاطب حرف مفت، الزاما آن را حرف مفت نمیداند. حرف مفت، حرف مفت میسازد. تلختر اینکه به مرور زمان دغدغه یافتن حقیقت از بین میرود. حرف مفتزنی سکه رایج میشود چون بیهزینه میشود حرف زد و اعتماد به نفس و تشخص پیدا کرد.
در این فرایند معیوب، روایتی حق است که قدرت معناسازی داشته باشد و قدرت معناسازی در تعداد لایک و فیو و چرخش محتواست. حرف مفت اینجاست که بازار میگیرد چون حرفی که بیشتر لایک میگیرد حرفهای دوقطبیساز و هیجانی و احساسی است.
در نهایت اینکه رسانههای دروغگو حساب ویژهای روی حرفهای مفت باز میکنند. اساسا دروغ رسانههای شیاد با حرف مفت در کامنتهاست که قدرت نفوذ میگیرد.
و اما چه باید کرد؟
نه حرف مفت بزنیم و نه اجازه دهیم حرف مفت بزنند. سکوت مقابل حرف مفت کمک به توسعه حرفهایی است که بادهواست.
این حدیث امام سجاد درباره «اللَّهُمَّ إِنی أَعُوذُ بِک مِن... أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیرِ عِلْمٍ» اشاره به همین حرف مفت دارد.»
توپ برجام در زمین غرب
علیاصغر زرگر تحلیلگر مسائل بینالملل در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «برجام مسالهای است که مورد نیاز طرفین مذاکره است و هم اروپاییها نیازمند به برجام و کاهش تنش و امنیت جریان انرژی از خلیج فارس هستند و هم آمریکاییها این را یک حداقلی میدانند که به قول خودشان از پیشرفت هستهای ایران جلوگیری کنند و رضایت ائتلاف عبری- عربی را نیز به نحوی جلب کنند و به دنبال تنشآفرینی نباشند. از طرف دیگر برجام برای ایران نیز گشایشهایی را ایجاد خواهد کرد. هم از نظر اینکه ایران بتواند نفت خود را بفروشد و هم اینکه از درآمد حاصل از این فروش استفاده بهینه را ببرد. اما پرسش اینجاست که چرا به رغم این نیازها برجام به سرانجام نمیرسد و به رغم آمد و رفتها و فرستادن پیغام پسغامهای رد و بدل شده میان دو طرف هنوز هیچ نتیجهای حاصل نشده است؟ به نظر میرسد یکی از مسائل مهمی که در این میان باعث شده تا طرفین هنوز نتوانند به نقطهای مشترک برای توافق برسند مسائلی است که در رابطه با پادمان و پرونده هستهای ایران سابق بر این مطرح بوده که دیگر نباید مطرح شود چرا که در زمان انعقاد خود برجام یک بار برای همیشه این پرونده بسته شده و باز کردن دوباره این پرونده چندان صحیح نیست. آژانس نیز تمام مانیتورینگ و بازرسیها را به حداکثر انجام داده و لذا مسائلی که کهنه است و به سالهای گذشته مربوط میشود مباحث کهنهای که باید از برجام حذف شود و دستمایه بحث و امتیازگیری قرار نگیرد. هر چند که آمریکاییها به ادعای خودشان آژانس را نهادی مستقل میدانند که کار خود را انجام میدهد و عملکردش ربطی به مذاکرات احیای برجام ندارد. اما ایران فعلا بر روی این موضع پافشاری میکند چرا که ایران در این اوضاع و احوال تا حدودی توانسته نفت خود را به فروش برساند و از راههای مختلفی پول آن را به داخل بیاورد. لذا ایران از این فرصت که اروپا و غرب درگیر مساله کمبود انرژی است استفاده میکند و تا حد امکان نفت خود را در بازار به فروش میرساند. از همین جهت است که اگر به هر دلیلی توافق به انجام نرسید ایران همین روال را که تاکنون داشته ادامه خواهد داد و با فروش نفت خود و متمایل شدن به شرق بر موضع خود در باب پادمان خواهد ایستاد. و توپ برجام در زمین غربیهاست و آنها هستند که باید تصمیمگیری کنند.»
هزار فرسنگ زیر خط دموکراسی
حنیف غفاری در «جام جم» نوشت: «لیز تراس در یک رأیگیری حزبی محدود بهعنوان نخست وزیر جدید انگلیس منصوب شد. این رأیگیری، نه در حوزههای عمومی، بلکه در مجمع داخلی حزب حاکم(حزبمحافظهکار) برگزار شد. این یک سنت سیاسی وقیحانه در لندن است که پس از برگزاری انتخابات سراسری و رأی مردم به یک جریان، اعضای حزب پیروز هر زمان در قبال منافع خود احساس خطرکنند بهراحتی نخست وزیر را تغییر میدهند، آن هم در نقاطی که اراده شهروندان کمترین مجالی برای تحقق ندارد.
حدد ۱۶۰هزار نفر از اعضای حزب محافظهکار در نهایت لیزتراس را با بیش از ۸۱هزار رأی بر ریشی سوناک رجحان دادند و به رهبری حزب خود برگزیدند. با توجه به اینکه حزب محافظهکار، حزب حاکم بریتانیاست، رهبر این حزب نخستوزیر آینده این کشور خواهد بود. ریشی سوناک، رقیب لیز تراس حدود ۶۰هزار رأی به دست آورد. حدود ۲۰هزار نفر نیز ترجیح دادند رأی ندهند یا آن را بهعنوان سفید یا باطله به گردش در بیاورند.
به این ترتیب، لیز تراس با کسب حدود ۵۷ درصد آرای همحزبیهای خود بهعنوان نخستوزیر انتخاب شد. این پایینترین میزان محبوبیت یک نخستوزیر در میان همحزبیهایش طی دو دهه اخیر محسوب میشود. به عبارت بهتر، اکنون فردی در رأس هرم قدرت در لندن قرار گرفته که حتی میان همحزبیهای خود نیز محبوبیت چندانی ندارد. بهعبارت بهتر، لیز تراس رای حدود ۰.۱درصد شهروندان انگلیسی را به خود اختصاص داده است. طی دهههای اخیر، احزاب کارگر و محافظه کار بارها رأی اولیه شهروندان را تحت تاثیر عوامل متعدد تغییر دادهاند. حتی افرادی مانند مارگارت تاچر و تونی بلر نیز قربانی زد و بندهای درونحزبی خود شدند. در چنین شرایطی سخن گفتن از دموکراسی و احترام به رأی مردم در انگلیس مضحکانهتر از هر زمان دیگری به نظر میرسد.
در آن سوی آتلانتیک، تکلیف ساختار رأیگیری کالج الکترال در آمریکا نیز مشخص است. ساختاری که بهصورت سنتی متقلبانه بوده و بر اساس تجمیع آرای شهروندان شکل نگرفته است. در ساختار کالج الکترال، هر ایالت بر حسب جمعیت و اهمیت خود، امتیاز الکترال خاصی دارد و فراتر از آن، اگر نامزدی حتی یک رأی بیشتر نسبت به نامزد دیگری در یک ایالت به دست آورد، کل آرای الکترال آن ایالت را به حساب خود واریز میکند. در این ساختار در نهایت آرای مخالف نامزد پیروز در یک ایالت نیز به آرای موافق تبدیل شده و امتیاز آنها به سبد حزب برتر واریز میشود. همین ساختار شکننده باعث شد در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۶، جمهوریخواهان بهرغم کسب آرای عمومی کمتر در انتخابات ریاستجمهوری پیروز شوند.گرچه در اکثریت قریب به اتفاق نظرسنجیهای عمومی، شهروندان آمریکایی خواستار عبور از این ساختار نامتوازن هستند اما صاحبان قدرت کمترین اهمیتی برای این اعتراضها قائل نیستند.
در شرایطی که دموکراسی در آمریکا و انگلیس تبدیل به یک واژه ناملموس شده و اراده شهروندان معنایی در این دو ندارد، سخن گفتن آنها از حقوق بشر و صیانت از حقوق انسانها در دیگر نقاط دنیا به طنزی بسیار تلخ شبیه است. این طنز، منبعث از ساختارهای سلطهمحوری است که پس جنگ جهانی دوم و با هدف اعمال زور بر مخالفان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم شکل گرفت.»
دیدگاه تان را بنویسید