تحلیل از چپ و راست؛
امپراطوری بیاعتبار
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
دایههای نامطمئن
عباس شمسعلی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « یکی از موضوعاتی که درخصوص آشوبهای اخیر و رخدادهای تلخ روزهای گذشته زیاد مطرح میشود، حضور اندک برخی نوجوانان و جوانان در تجمعات و همراهی بعضاً از روی هیجان یا ناشی از نداشتن اطلاعات کافی از پشتپرده اغتشاشات است. ...
1- خانواده بهعنوان نخستین و مهمترین عرصه حضور فرزندان جایگاه بسیار مهمی در شکلگیری شخصیت افراد و تربیت آنها دارد. ... سالهاست که بهدلیل مشکلات اقتصادی بسیاری از خانوادهها اداره امورات خود را نیازمند اشتغال همزمان زوجین میدانند و در نتیجه ممکن است پدر و مادر ساعتهای طولانی در محیط خانواده حضور نداشته باشند، همچنین تحمیل فرهنگ غلط و مخرب تکفرزندی یا کاهش فرزندآوری هم آثار منفی محسوس و نامحسوس زیادی برای خانوادهها داشته است. البته در این دو موضوع اصرار به اشتغال بانوان و کاهش فرزندآوری نمیتوان تحمیل باورهای نامأنوس با فرهنگ بومی را نادیده گرفت تا آنجا که حتی بسیاری از خانوادههای فاقد مشکلات اقتصادی نیز بر اشتغال بانوان اصرار دارند یا از فرزندآوری امتناع میکنند!
در موضوع اشتغال بانوان متاسفانه در مواردی که شاید ضرورت اقتصادی برای این کار وجود نداشته است هم با تکیه بر باور غلط رایج که القا میکند اجتماعی بودن زن تنها با اشتغال خارج از خانه محقق میشود شاهد دامن زدن به موج غیبت مادران در خانه و در کنار فرزندان هستیم حال آنکه چه بسیار بانوانی که به ضرورت و اقتضای شرایط، حضور پررنگی در اجتماع برای تحصیل و فعالیتهای موثر برای خود و خانواده و جامعه دارند و اصطلاحا اجتماعی هستند اما لزوما شاغل نیستند یا اصراری به شاغل بودن ندارند. ... قطعاً نمیتوان گفت این پدران و مادران که تا این حد خود را برای تامین مایحتاج مادی فرزندان یا مثلا تامین شهریه مدرسه آنها به زحمت میاندازند، دغدغه تربیت فرزندانشان یعنی مهمترین سرمایه زندگیشان را نداشته باشند اما آیا این مسیر را درست طی میکنند؟ اما آیا پدر و مادری که مثلاً بر روی انتخاب دوست فرزندشان در مدرسه و محله حساس هستند، فضای مجازی بیدر و پیکر را با گرگهای کمینگرفته که فرزندشان ساعتها در آن سیر میکند، محیط مناسبی برای دوستیابی و تربیت میدانند؟ پدر و مادری که از پهنشدن دام خطرناک اعتیاد در مسیر تردد فرزند نوجوان و جوانشان وحشت دارند میدانند که در این فضای مجازی یله کشور ما مانند اینستاگرام و تلگرام و... که فرزندشان در آن حضور دارد انواع صفحات و کانالهای اغواکننده فروش موادمخدر بهشدت فعال هستند؟ ...
2- یکی دیگر از عناصر و نهادهای موثر در تربیت صحیح فرزندان این سرزمین آموزش و پرورش است. در این خصوص به اجمال باید گفت؛ کمرنگ کردن نقش امور تربیتی که از بیش از دو دهه قبل شروع شد و پرداختن بیش از اندازه به آموزش و غفلت محسوس از پرورش و مهارتآموزیهای مفید، میدان دادن به مدارس غیردولتی و تا حدی خودمختار، کمک به پا گرفتن مافیای کنکور با گردش مالی چندهزار میلیاردی و رخنه بساط تست و کنکور و کتابهای کمکآموزشی پولساز تا سطح مدارس ابتدایی و باز هم سپردن نقش مادرانه تربیتی به دایههای کنکوری و مروج بیعدالتی آموزشی، وارد کردن انبوه افرادی به جایگاه رفیع معلمی در سالهای اخیر به بهانه کمبود و اضطرار که برخی از آنها و نه همه این عزیزان متاسفانه کیفیت لازم از لحاظ مربی بودن و انسانسازی را نداشتهاند، اکتفا به امور تربیتی کممایه و بخشنامهای و رفع تکلیفی بخشی از کمکاریهای آموزش و پرورش در این سالهاست. آیا همین مسئله نبود عدالت آموزشی که دانشآموزان با همه وجود آن را درک میکنند و سالهاست عقدهها و حسرتهای ناشی از آن را فرو میبرند نمیتواند دستاویز تحریک دشمن و سوارشدن روی ذهن نوجوانان شود؟ درخصوص همین مسئله حجاب و آشنایی عمیق و معرفتی نوجوانان دختر با فلسفه و ارزش آن یا بالابردن سواد رسانهای و قدرت تحلیل دانشآموزان که این روزها بهانه فرصتطلبی دشمن شده است کدام کار جدی و اثرگذار در طول 12 سال تحصیل انجام شده است؟ راستی خروجی کمتوجهی به مسائل تربیتی و تکیه صرف به درس و آموزش و تست و کنکور و قربانیشدن عدالت آموزشی را هفته گذشته در دانشگاه شریف دیدید؟
3- صداوسیما که به تعبیر حضرت امام(ره)باید دانشگاه و مرکز تربیت و انسانسازی باشد سالهاست از قافله عقب مانده است. پرداختن بیش از حد به موضوع سرگرمی در قالبهای مختلف و رها کردن رسالت انسانسازی، تولید پرهزینه سریالها و برنامههایی که بسیاری از آنها هیچ کمکی به رشد و تربیت جامعه نمیکند، غفلت از توجه به نوجوانان و جوانان و دادن فضایی مناسب و همیشگی برای طرح حرفها، نیازها و مشکلات آنها و همزبانی و همکلام شدن با این نسل مهم، از جمله خطاهای رسانه ملی است. آیا این قشر فقط سریال سرگرمکننده و فیلم هالیوودی یا فوتبال و انیمیشن میخواهد، چقدر برای شناساندن الگوها و قهرمانان میهنمان به نسل کودک و نوجوان و تقویت هویت ملی و دینی آنها در رسانه ملی تلاش شده است؟ عجیب نیست که به تعبیر حضرت آقا نسل نوجوان ما رونالدو را میشناسد اما دانشمند بزرگ همعصر خود دکتر کاظمیآشتیانی مؤسس مجموعه رویان را نمیشناسد؛ مقصر کیست؟ هزینه دهها میلیاردی برای یک برنامه بیمحتوا و پولدادن کلان و بیحساب و کتاب به سلبریتیهایی که سر بزنگاههایی مانند روزهای گذشته چشم بر لطف صداوسیما و مردم میبندند و حرف و خواسته دشمن را تکرار میکنند چه توجیهی دارد؟ راستی رسانه ملی در این سالها چند برنامه قابل توجه و مؤثر و با زبان روز برای آشنایی جامعه با فلسفه و ارزش حجاب و پاسخ به شبهات فکری نوجوانان و جوانان ساخته است؟ مشکل کمبود بودجه و اولویت داشتن جیب فراخ سلبریتیهاست یا ارادهای برای این کارها وجود نداشته است؟ آیا رسانههای دیداری و مجازی دشمن با این همه هزینه و ریخت و پاش به راحتی از کنار این نسل رهاشده و نادیده گرفتهشده در رسانه ملی میگذرند؟
4- در کنار صداوسیما؛ مسئولان فرهنگی و هنری در حوزههای مختلف در این سالها و دولتهای مختلف چه نمرهای به خود در قبال توجه به نقش تربیتی برای نوجوانان و جوانان میدهند؟ سلبریتیهایی که سریع در نقش دلسوز ملت فرو میروند چند فیلم سینمایی و تولید هنری موثر و مفید برای نوجوانان و جوانان در کارنامه خود دارند؟ چه کسانی مجوز یا هزینه ساخت سریالهای خانگی مخرب حجاب و عفاف یا سریالهای «یاغی»پرور را میدهند اما برای ساخت فیلم و سریالهای در تراز تربیت نوجوان ایرانی انقلابی و معرفی الگوهایی همچون نوجوان شهید پهلوان سعید طوقانی یا بهنام محمدی و علی لندی و محسن حججی و دختران شهیده و عفیف این سرزمین کاری نمیکنند؟
5- مسئولان دولتی و اجرایی کشور و سازمانهای عریض و طویل فرهنگی از سالهای گذشته تاکنون هم باید متوجه نقش مهم و پاسخگوی عملکرد خود در پرورش درست نوجوانان و جوانان و معرفی درست ارزشها و هنجارها به آنها باشند اما بعید است همه این دستگاهها و مسئولان آنها در سالهای اخیر نمره قبولی در این حوزهها بگیرند. تامین خواستههای بهحقی همچون تحصیل همراه با عدالت و اشتغال مناسب و ازدواج آسان نیز از خواستههای این نسل است که باید بهدرستی و دقت مورد توجه قرار گیرد.
دانستن ارزش نسل نوجوان و جوان پاکسرشتی که ما داریم به این است که برای تعالی آنها تلاش کنیم.»
هدف اغتشاشگران از تعطیلی دانشگاهها
حسین عبداللهی فر در «جوان» نوشت: «در جریان اغتشاشات اخیر، دانشگاهها یکی از کانونهای اصلی مورد هدف دشمن قرار داشت که علت آن را باید در چند امر جستوجو کرد:
الف) برنامه ریزی برای بازگشایی دانشگاهها و مدارس
شکست غرب در فتنه ۸۸ که ماهیت سیاسی داشت و ناکامی اغتشاشگران در سالهای ۹۶ و ۹۸ که ماهیت اقتصادی داشت، آنها را به این نتیجه رسانده است که تنها راه دستیابی به اهداف خود را در تمسک به موضوعی اجتماعی بدانند. به همین منظور عفاف و حجاب را به بهانه ایجاد محدودیت برای زنان ایرانی انتخاب و تلاش کردند شورشی زنانه را راه اندازی کنند که هم احساسات عمومی داخل و خارج از کشور را تحریک کنند و هم مهار آن را دشوار سازند. بازگشایی دانشگاهها و مدارس به دلیل حضور مستمر دختران کم سن و سال در خیابان فرصت مناسبی برای اجرای این برنامه را فراروی اغتشاشگران قرار داد و دانشجویان را میدان دار این حرکت ساخت. بهویژه آنکه از اجرای این طرح در جریان حذف ارز ترجیحی ناکام مانده و به دنبال فرصت مناسبی بودند.
ب) کاهش روند رشد علمی کشور
ناخرسندی غرب از پیشرفتهای ایران، حل برخی مشکلات لاینحل، دورزدن تحریم ها، عضویت در شانگهای و حضور عزتمندانه در سازمان ملل، درخشش فرهنگی در برگزاری باشکوه اربعین حسینی، جهانی شدن سرود سلام فرمانده بهویژه حرکت علمی کشور به سمت دانش بنیان کردن تولید سبب شد دشمنان ملت ایران به فکر کندسازی روند رشد علمی کشور با تمرکز بر تعطیلی دانشگاهها نمایند.
ج) نقش پیشرانی دانشگاه در دستیابی به تمدن بزرگ اسلامی
تحلیل غرب از تأثیر تحریمهای اقتصادی کاهش حمایت مردم و عدم حضور در انتخابات ۱۴۰۰ بود که در عمل با توفیق مواجه نشد؛ لذا در تیرماه ۱۴۰۰ پروژهای را طراحی نمودند تا در فرصت مناسب به اجرا درآورند. این پروژه پیچیده در سه سطح با سه هدف متفاوت طراحی شد:
هدف اول) جلوگیری از تشکیل تمدن بزرگ اسلامی
در لایه اول که از ماهیت فرهنگی برخوردار است هدف غرب جلوگیری از تشکیل تمدن بزرگ اسلامی است که راهبرد آن را مخدوشسازی ارزشها، مقابله با احکام الهی و گرفتن عفاف زنان و زدن غیرت مردان و جوانان ایرانی قرار داده و بازیگر آن هم دهه هشتادیها هستند. غربیها بر این باور هستند که اگر بتوانند به بهانه آزادی و فشار جوانان دولت را ناگزیر به تغییر قانون حجاب کنند و هر زن ایرانی بتواند به بهانه اختیاری بودن حجاب خود را برهنه و عریان کند، بخشهای مهمی از اهداف اول و دوم آنها با سرگرم شدن جوانان به مسائل جنسی و آلوده شدن به مسائل غیراخلاقی تأمین خواهد شد. تمرکز بر دانشگاه به عنوان پیشران فرهنگی کشور در این راستا قابل ارزیابی است.
هدف دوم) سرگرمسازی نظام اسلامی به چالشهای درونی
تضعیف انقلاب اسلامی با سرگرمسازی نظام اسلامی به چالشهای درونی و جلوگیری از روند نفوذ و تأثیرگذاری ایران اسلامی بر منطقه است. ماهیت راهبرد این هدف سیاسی بوده و بازیگر اصلی آن جریانهای سیاسی هستند که در قالب تضعیف ارکان نظام، دوقطبیسازی جامعه، کاهش انسجام اجتماعی، زیرسوال بردن کارآمدی نظام، هجمه به نظام ارزشی کشور و آلترناتیوسازی برای نظام اسلامی صورت میگیرد. رقابت بر سر صدور بیانیههای تحریککننده اغتشاشگران در همین راستا قرار دارد.
هدف سوم) جلوگیری از قدرت یابی ایران قوی
در لایه سوم «ایران قوی» در نقطه کانونی هدف قرار گرفته و میخواهند از روند قدرت یابی ایران جلوگیری کنند تا پس از تقابل میان ناتو و روسیه، ایران به یکی از قدرتهای جهان تبدیل نشود؛ لذا تبدیل ایران به ایرانستان هم قدرت ایران و اسلام را محدود ساخته و هم به دغدغه غرب در دستیابی به منافع خویش در ایران بهویژه تأمین انرژی غرب پایان میدهد. چراکه با تجزیه ایران و ایجاد درگیری میان آنها بخشهایی از منافع خود را توسط هر یک از دولتهای هفتگانه ایرانی تأمین کنند. از همین رو، رهبر معظم انقلاب به صراحت به هدف دشمن از اغتشاشات اخیر اشاره کرده و فرمودند: «آنها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند، با ایران مخالفند؛ امریکا با ایران قوی مخالف است، با ایران مستقل مخالف است. همه بحث آنها، همه دعوای آنها سر جمهوری اسلامی نیست؛ البتّه با جمهوری اسلامی بشدّت و عمیقاً دشمنند، در این شکّی نیست، امّا بدون جمهوری اسلامی هم با ایرانی که قوی باشد مخالفند، با ایرانی که مستقل باشد مخالفند.»
بیاعتبارسازی امپراتوری دروغ
عبدا...گنجی؛ مدیرمسئول همشهری نوشت: «همانگونه که پس از 2قرن به اینجا رسیدیم که در حوزه دفاعی- نظامی تذکر دهیم که «دوران بزندررو تمامشده است» در حوزه رسانه نیز روزبهروز توانستهایم راهبرد «بیاعتبارسازی» را برای جریان زر و زور و تزویر جهانی رقم بزنیم. کمتر اتفاق میافتاد که محتوای تولیدی چند رسانه معاند در یک پروژه، تحلیل و راستیآزمایی شود، اما در حوادث اخیر که نقش مستقیم تحریک و تهییج بهصورتی علنی به عهده شبهرسانهها در بیرون کشور بود و برخی اصرار داشتند رسانه به اتاق جنگ تبدیل شود، نتوانستند بازی یکطرفهای را پیش ببرند. شاخص برای این ناتوانی، قطع ارتباط بین عدهای خشن و توده مردم در کف خیابان بود. از جمعیت حدود 90میلیونی ایران چند نفر در طول 3هفته به میدان آمدند؟ تکراریها را هم چندبار محاسبه کنیم به 30هزار نفر نمیرسد. این امر 2علت اساسی داشت؛ اول: دشمنی از طرف دوربین رسانه، قیکردن اخلاق و دستور فرمان کشتن و کشتهشدن از خارج و از جای گرم و دوم، راستیآزمایی امپراتوری دروغ از سوی سیما و رسانههای داخلی این مرحله بهشدت پررنگ بود. اکنون رسانههای داخلی احصا کردهاند که 17هزار دروغ از 5شبهرسانه در 25روز تولید شده است و محورها و اولویتها و سهم هرکدام از آن رسانهها روشن است. این روش بیاعتبارکننده در گذشته جایش خالی بود اما اکنون در آرامش نسبی موجود و پس از گرد و خاک اخیر، این مهم نور تابانی شد.
بیاخلاقانِ ایرانیِ پولبگیرِ مستقر در غرب وقتی از طریق رسانه نتوانستند تهییج را پیش ببرند بهصورت فردی و به کمک روباتها در شبکههای اجتماعی آمادهباش 24ساعته خوردند، اما آنجا هم در محاصره دهها اکانت هوشیار بودند که امر بیاعتبارسازی را برعهده داشتند. عبارت «بیایید داخل کشور کنار هم با حکومت بجنگیم» بیشترین اثر بیاعتبارکننده را داشت و مردم متوجه این موضوع بودند که چطور طرف در امنیت کامل در غرب نشسته و از جوانان احساسی میخواهد که آینده خود را سیاه کنند. ازجمله تکنیکهای بیاعتبارسازی تمرکز بر آرزوهایی بود که به خبر تبدیل میشد. گزاره امروز چه میشود؟ فردا چه خواهد شد؟ پسفردا فلان خواهد شد به ظاهر برای تهییج و امیدبخشی بود، اما بعد از اینکه اتفاقی نمیافتاد پاسخطلبی از اکانتهای «آرزوساز» و «پس چی شد؟» بود و اصل بیاعتبارسازی نیز همینجا محقق میشد. اثبات میدانداری روباتها از عوامل بیاعتبارساز دیگر بود که بارها از بههمریختگی و غیرعرفیشدن 3محور لایک، ریتوییت و کامنت خود را نشان میداد و مچگیری همینجا اتفاق میافتاد. دشمن تجربه انباشته دارد، اما ما نیز دستبسته نبودیم. اکنون نتیجه این بیاعتبارسازی ملموس است و باید آرزوهای خبرشده را احصا و ثبت و هر روز آیینه طرف مقابل کرد. 25روز جنگ واقعی به اندازه طول عملیات بیتالمقدس بود. سلام خدا بر سربازان این عرصه باد.»
زندگی در تاریکی هنگام سقوط حقیقت
عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «اتفاقاتی که در این چند هفته رخ داده است از جهتی وجه اشتراک دارند و شاید بتوان گفت از جهت مورد نظر مثل همه اتفاقات تاریخ جدید ایران است. وجه تشابه آنها این است که هیچگاه حقیقت آنها چنانکه شایسته است، حداقل در کوتاهمدت روشن نمیشود. در واقع هنگامی که جامعه نیازمند دانستن حقیقت است در پرده پنهان میماند. برای نمونه درباره مرگ تاثرآور نیکا شاکرمی، مخالفان آن را متوجه حکومت میکنند و دادسرای جنایی نیز توضیحات کاملا متفاوتی را میگوید. اگر کسی حکومت را متهم کند حتما ناشی از دروغپردازی و خباثت او میدانند و مخالفان حکومت هم داوری معکوس دارند.
هنگام سقوط حقیقت در این میان آقای وحید اشتری هم گزارشی در این زمینه تهیه کرده که روایت رسمی را تقویت میکند ولی او را هم محکوم میکنند گرچه در ماجراهای دیگر در کنار مخالفان و منتقدان بوده است. جالبتر از همه اینکه فارغ از اینکه حقیقت چه باشد هیچ تاثیری در داوری آنان نسبت به حکومت نخواهد داشت. در واقع درباره حقیقت موضوعی احتجاج میکنند که در داوری نهایی آنان نسبت به هم بیاثر است. این یادداشت درصدد تایید و رد هیچ کدام از دو ادعا نیست. من هم در هر مورد و بر حسب قراین ظنی داوری خاص خود را دارم، چون مرجعیت و سازوکاری برای کشف حقیقت در جامعه وجود ندارد. مجادله درباره حقیقت این واقعه به علت ساختاری بیسرانجام است و هرکس داوری خود را خواهد داشت. این وضعیتی تاریخی است و جدید نیست. مرگ غلامرضا تختی در سال ۱۳۴۶ و در هتل آتلانتیک تهران یک بمب خبری بود که با توجه به سوابق او با رژیم شاه به سرعت به عنوان قتل و از جانب ساواک تلقی و شعارهای گوناگونی در این باره ساخته شد. در مراسم شب هفت او، دانشجویان برنامه مفصلی از میدان شوش تا ابنبابویه برگزار کردند و همه بدون تردید متفقالقول بودند که ساواک او را کشته. در حالی که دوستان نزدیک تختی میدانستند او خودکشی کرده ولی گزاره قتل او چنان قوی بود که کسی جرات بیان خلافش را نداشت. حتی اکنون هم پس از ۵۵ سال برخی همین عقیده را دارند. در هر حال در این ماجرا سپهبد مقدم که مقام وقت ساواک بود تعدادی از فعالان اصلی دانشجویی پلیتکنیک را که در مراسم شب هفت فعالیت داشتند، احضار و مدارک و مستندات کافی ارایه میکند که تختی خودکشی کرده و ما او را نکشتیم. وصیتنامه تختی را نشان میدهد که دو روز پیش از خودکشی نوشته و ثبت شده بود. حتی توضیح میدهد که مهندس کاظم حسیبی را به عنوان وصی و سرپرست بابک تعیین کرده که وصیت را اجرا کند، جالب است که پسر مهندس حسیبی هم دانشجوی پلیتکنیک بوده است. با همه این توضیحات دانشجویان با گزاره او همراهی نمیکنند. هنگامی که ناامید میشود با استیصال میگوید کاری نمیتوان کرد. فرزند خودم هم از من پرسید که بابا تختی را چگونه کشتید؟ میخواهم بگویم که ریشه این بحران در جای دیگری است که حکومت باید به حل آن اقدام کند و نمیتواند انتظار داشته باشد که مردم روایت آن را بپذیرند. این مساله به تفاوت بنیادین در مفهوم اعتماد در جامعه سنتی و جدید برمیگردد. این موضوع در مرگ آلاحمد، صمد بهرنگی، دکتر شریعتی، مصطفی خمینی، سینما رکس و موارد دیگر هم رخ داد. چرا؟ به چند دلیل مشخص. آن حکومت رسانه آزاد برای کشف حقیقت و نهاد قضایی مستقل برای صدور حکم نهایی عادلانه در اختیار نداشت. یا به تعبیر بهتر اجازه شکلگیری به این دو نهاد را نمیداد. برای اینکه دوست نداشت بسیاری از حقایقش آشکار و قانون حاکم شود. در چنین شرایطی حقیقت امری فردی میشود. هر کس بر حسب سلایق و علایق و اطلاعاتش حقیقت را به گونهای میبیند. به تعبیر دیگر حقیقت غایب شده یا به تعبیر استاد شفیعیکدکنی سقوط کرده و ارتباطش با واقعیت قطع میشود. جامعهای که چنین باشد دچار از هم گسیختگی و فقدان بصیرت میشود. هنگامی که نتوان در مسائل مهم به حقیقت رسید چگونه میتوان وحدت نظر پیدا کرد؟ در غیاب اشتراک نظر جمعی نسبت به حقیقت یا به تعبیر دیگر در غیاب حقیقت اجتماعی، جامعه انسانی دو یا چند پاره میشود. اگر حکومت میخواهد که مردم ادعاهایی که حکومت حقیقت میداند باور کنند، اعم از مورد مهسا امینی یا نیکا شاکرمی یا هر مورد دیگر، در این صورت باید شیوهای مورد توافق برای کشف حقیقت را بپذیرد تا حقیقت همه امور مطابق آن کشف و داوری شود. حقیقت تجزیهپذیر نیست. دریافت حقیقت کلیت در هم تنیده است که تابع روش معین تحقیق و شناخت آن است. اگر پوپری به موضوع نگاه کنیم باید راهی برای نقض ادعاهای حکومت باز باشد و حقیقت واقعی آن است که کسی نتواند آن را نقض کند نه اینکه کسی مجاز به نقض و رد آن نباشد. در فضایی که حقیقت جناحی و سیاسی شود، زندگی عذابآور و در تاریکی مطلق است. »
برای تضمین اعتماد مردم به نظام
روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشت امروز خود نوشت: «همزمانی خیانت تجزیه طلبان در بلوچستان و برنامه حمله گروهک دست نشانده کومله از اقلیم کردستان عراق به نوار مرزی ایران و شهرهای کردستان، که با حملات پیاپی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقر این گروهک در خاک عراق خنثی شد، با اغتشاشات در تهران و تعدادی از شهرها، نشان داد آنچه در هفتههای اخیر رخ داد توطئه برنامهریزی شدهای بود که هدفی فراتر از موضوع حجاب و بدحجابی داشت. درست است که عدهای از جوانان و نوجوانان با انگیزههای دیگر که ربطی به توطئه برنامهریزی شده مورد نظر نداشت هم به صحنه تظاهرات و اعتراضات پیوستند ولی همانگونه که در مقالات قبلی تاکید کردیم و مسئولان نیز بارها گفتند، حساب این افراد با اغتشاشگرانی که در چارچوب آن توطئه عمل کردند جداست.
خوشبختانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با حملات پیاپی به مقر تجزیه طلبانی که سودای اجرای یک توطئه بزرگ در کردستان را در سر میپروراندند، مهمترین بخش برنامه دشمنان را خنثی کرد. در اقلیم کردستان عراق و در میان سران بارزانیها عناصر معاندی هستند که با توطئه تجزیه طلبان شمال غرب کشورمان همراهی میکنند. آنها همین نقشه را برای عراق هم داشتند و با یک رفراندوم فرمایشی که صهیونیستها پشت پرده آن بودند درصدد جداسازی اقلیم کردستان از عراق بودند که بموقع خنثی شد. وابستگی سران بارزانیها به صهیونیسم و فرمان گرفتن آنها از آمریکا واقعیتی محرز است و همین وابستگی است که عراق را در مقاطعی با مشکل مواجه میکند. بارزانیها با اینکه بقاء خود را در حمله داعش به شمال عراق مرهون جمهوری اسلامی ایران و شخص سردار شهید قاسم سلیمانی هستند، متاسفانه در توطئه اخیر همدستی آشکاری با تجزیه طلبان کردند که به همین دلیل، اقدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای درهم کوبیدن مقر گروهک کومله که مورد حمایت بارزانی بود، علاوه بر خنثیسازی آن توطئه بزرگ، گوشمالی مناسبی هم به بارزانی بود. البته اگر این گوشمالی او را متنبه نکرده باشد، طبعاً باید مراحل تکمیلی این قبیل اقدامات با سبک و سیاق موثرتری ادامه پیدا کند.
در بلوچستان نیز بهانه قرار دادن یک اتهام به یکی از فرماندهان نیروی انتظامی، مستمسکی برای حمله به یک کلانتری در زاهدان شد تا عناصر تجزیه طلب در آن منطقه نیز همزمان با حوادث شمال شرق و اغتشاشات داخلی، بخش دیگری از توطئه برنامهریزی شده را به اجرا درآورند. این بخش از توطئه نیز حامیانی داشت که با نقاب دلسوزی برای مردم و مظلومنمائیهای ریاکارانه ابراز شد ولی تغییر موضعهائی که به اقتضای منافع دیکته کنندگان و سفارش دهندگان میدادند، نقاب از چهره آنان برداشت و پشت پرده ماجرا برای عموم آشکار شد.
از کنار همدیگر قرار دادن اجزاء این توطئه، هدف بالاتری مورد نظر بود که پرداختن به آن مجال دیگری را میطلبد. شکست این بخشها از این توطئه برنامه ریزی شده، نقشه بیگانگان را نقش بر آب کرد هرچند اغتشاشها به صورت پراکنده ادامه دارد. کشور، از این موج هم قطعاً عبور خواهد کرد ولی ایکاش درسهای آن توسط کسانی که باید درس بگیرند به درستی آموخته شود.
برای زمینه سازی توطئه اخیر، برنامهریزان از چند سال قبل موضوع حجاب را مطرح کردند و آن را به صورت یک جدال میان جناحهای سیاسی به جریان انداختند بطوری که حتی عدهای از صاحبنظران حوزوی و دانشگاهی بدون آنکه از پشت پرده ماجرا خبر داشته باشند به صحنه آمدند و با اظهارنظرهای خود، بازار این بحث را داغ کردند. در همان زمان از طریق همین روزنامه هشدار دادیم که به راه انداختن مبحثی به نام «حجاب اجباری» یک دام است و ما نباید در این دام گرفتار شویم. قطعاً کسانی که نظر خود را مطرح میکردند، از برنامه دشمن خبر نداشتند ولی حالا روشن شده است که مشغول ساختن آنان به این مبحث، نقشه راه برنامهریزان این توطئه بود. این، یک درس مهم است که باید برای آینده از آن استفاده شود.
درس دیگر اینست که مردم باید همیشه از واقعیتهائی که در کشور جریان دارد آگاه باشند. این آگاهی میتواند اعتماد مردم به مسئولین را تضمین کند و توطئهها را خنثی نماید. دشمن اکنون از تردیدهائی که در افکار عمومی به وجود آورده برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند. این تردیدها را با تقویت اعتماد مردم به مسئولین میتوان از بین برد. دشمن، با اصل نظام جمهوری اسلامی مشکل دارد و همه ما باید برای حفاظت از این نظام به وظایف خود عمل کنیم. اصلیترین وظیفه اینست که برای حفاظت از این نظام به وظایف خود عمل کنیم. اصلیترین وظیفه اینست که پشتوانه مردمی نظام تضمین شود، کاری که با حل مشکلات مردم و تامین حقوق آنان انجامشدنی است.»
دیدگاه تان را بنویسید