مرض چپروی در اصلاحطلبان
مواضع و تحرکات روزهای اخیر بخشی از اصلاحطلبان و همزمان با فراخوان براندازان و معاندان برای سالگرد مرگ خانم مهسا، گویای عود کردن مرض چپروی کودکانهای است که کودک سیاسی درون اصلاحطلبی با آلودگی به لجاجت و بدون نگاه به پیامدها، بهدنبال کمک به تجدید آشوبها و گسترش آن در راستای سیاست همیشگی فشار از پایین- چانهزنی از بالا برآمده است.
به موازات تمرکز اصلاحطلبان بر تغییر عضویت و لغو قراردادها با تعدادی از اساتید، برای تحریک در دانشگاه، برخی دیگر از آنها نیز به ابهامافکنی پیرامون سلامت آقای میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد روآوردهاند که همزمانی این فضاسازیها با فراخوانهای جریان معاند و برانداز برای شروع دوباره اغتشاشات در سالگرد مرگ خانم مهسا امینی بسیار معنیدار به نظر میرسد.
رمزگشایی از این تحرکات اصلاحطلبان در پیوند با مواضع یکسال گذشته آنها در حمایت آشکار از اغتشاشگران کار سخت و پیچیدهای نیست و شوری و افتضاح آن بهگونهای است که حتی صدای امثال آقای بهزاد نبوی را نیز درآورده است.
وی در گفتوگو با مجله آگاهینو میگوید: «تصور میکنم برخی افراد در بدنه اصلاحطلبان طی یکسال گذشته به این نتیجه رسیدهاند که کار [نظام] دارد تمام میشود، پس بگذارید ما حرکتهای بعدی خودمان را آماده کنیم و جا باز کنیم در حرکت بعدی. استنباط من این بود. حالا نمیدانم چقدر درست است و چقدر غلط، ولی احساس میکنم که نگران بودند سرشان بیکلاه بماند.»
البته او سعی دارد چنین پدیدهای را به بخش جوان و فاقد آگاهی و بینش سیاسی در اصلاحطلبان اختصاص دهد و از این رو با نقلقولی از مصطفی شعاعیان، آن را نوعی مرض چپروی کودکانه مینامد. آقای نبوی این نوع چپروی را به تعبیر شعاعیان دوست دوران مبارزهاش، ناشی از تابهتا دیدن با چشمهای لوچ میداند که در شرایط فعلی هم برخی به آن دچار شدهاند.
او در خصوص انتخاب خانم آذر منصوری که دارای سابقه محکومیت است، اما بهعنوان رئیس جبهه اصلاحات انتخاب شده، معتقد است در جبهه اصلاحات، یک زن که فعالیت گسترده سیاسی هم از گذشته داشته، رئیس شده است -که مبارک است- ولی بعضی از دوستان تصورشان این است که با شعار جوانگرایی یا استفاده از خانمها، جوانهای کف خیابان به سمت ما خواهند آمد که من چنین تصوری ندارم. اذعان به اینکه امروز بخشی از اصلاحطلبان درپی مصادره نیروهای کف خیابان یا آنچه جنبش زن، زندگی، آزادی نامیده میشود هستند، اعتراف به واقعیتی سیاسی است که گرایش بخشی از اصلاحات را به براندازی یا همراهی با براندازان حکایت میکند.
گرچه آقای نبوی سعی دارد این چپروی مریضگونه را به بخش خام و جوان اصلاحطلبان اختصاص دهد، اما مروری بر مواضع برخی پیشکسوتان و شیوخ اصلاحطلب، گویای وجود همین مرض چپروی ناشی از چشمان لوچ است که بر نگاه و بینش سیاسی سایه انداخته و آنها را در زمره براندازان یا همراهی با براندازی قرار داده است. البته بروز این مرض سیاسی را نمیتوان به سال گذشته و آشوبهای بعد از مرگ مهسا امینی محدود کرد که طیفی از گروهکهای برانداز و تجزیهطلب آشکارا به میدان آمده و در توهم ساقط کردن نظام مقدس جمهوری اسلامی دست به اتحاد و ائتلاف تاکتیکی زدند، بلکه علایم این مرض، قبل از فتنه سال 88 آشکار شده بود که برخی از نظریهپردازان اصلاحطلب بر شکلگیری جنبش رنگینکمانی و کارناوالی تأکید داشتند. در قالب همین نظریه بود که میرحسین موسوی با وجود اطلاع از حضور منافقین، سلطنتطلبها و بهاییها در اجتماعات اعتراضی که او با ادعای تقلب انتخاباتی، فراخوانکنندهشان بود، آنها را خداجو مینامید و حاضر به مرزبندی با هتاکان به ارزشها و نمادهای عاشورایی و آتشزنندگان به مسجد و قرآن هم نشد.
مواضع و تحرکات روزهای اخیر بخشی از اصلاحطلبان و همزمان با فراخوان براندازان و معاندان برای سالگرد مرگ خانم مهسا، گویای عود کردن مرض چپروی کودکانهای است که کودک سیاسی درون اصلاحطلبی با آلودگی به لجاجت و بدون نگاه به پیامدها، بهدنبال کمک به تجدید آشوبها و گسترش آن در راستای سیاست همیشگی فشار از پایین- چانهزنی از بالا برآمده است.
اما واقعیت این است که این آشوبها به هر نتیجهای برسد، نمدی برای کلاه اصلاحطلبان نخواهد ساخت ولی این همراهی وجود نفاق را در بخشی از اصلاحطلبان به وضوح و شفافیت بیشتری به اثبات میرسد.
منبع: روزنامه جوان
دیدگاه تان را بنویسید