چطور دیکتاتوری سعودی در بیابان عربستان را نبینیم!
خوشبختانه تیکور زیاد به حوزه اسلام و نحوه حضورش در عربستان وارد نمیشود. اما در لحظات معدودی هم که به این امر میپردازد نشان میدهد اطلاع دقیقی از اسلام ندارد. یک هولوگرام برای پادشاه آئینه دقیقی است از تباهی تیکور در سیستم. وقتی درک درستی از سیستم نداشته باشی به وسیله سیستم بلعیده میشوی. سیستم باعث مرگ خلاقیتت میشود و تو را بدل به بسیاری از نمونههای مشابه درون خودش میکند...
سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی : تام تیکور یکی از استعدادهایی بود که در هالیوود تباه شد. در چنین شرایطی این سوال پیش میآید که مقصر اصلی فرد است یا سیستم؟ جواب روشنی برای این سوال وجود ندارد. افرادی مثل ایناریتو از مکزیک به هالیوود آمدند و توانستند چندین اثر متفاوت و شخصی بسازند. آثاری که تحسین انتقادی، استقبال بیشتر تماشاگران و جوایز متعدد را هم زمان برای این کارگردان به ارمغان آورد. اما برای تیکور این مسیر برعکس پیموده شد. کارگردان جوان و با قریحهای از سینمای اروپا به هالیوود آمد و هیچگاه نتوانست نیمی از استعداد اولیهاش را هم بروز دهد.
تیکور با بدو لولا بدو درخشید وبه هالیوود آمد. اما در هالیوود هیچگاه نتوانست آن جوان با استعداد اروپایی باشد. بلایی که سر هموطن دیگرش فلورین هنکل فون دونسمارک هم آمد و بعد از شاهکاری همچون زندگی دیگران با ساخت اثر احمقانه توریست عملاً از چرخه فیلمسازی محو شد. عطر: داستان یک قاتل و اطلس ابری مهمترین دورخیزهای تیکور برای ساخت فیلمی مهم در هالیوود بودند. اولی علیرغم نکات مثبت زیادی که داشت ذرهای از خلاقیت بدو لولا بدو را نداشت و دومی فیلمی مطول و پیچیده بود که نه توجه منتقدان را جلب کرد و نه توجه تماشاگران را.
آخرین دستاورد تیکور یک هولوگرام برای پادشاه(2016) (A Hologram for the king) تلاش ناکام دیگری است در کارنامه این فیلمساز پیشتر بااستعداد. مشکل اصلی فیلم فراوانی داستانکهایی است که فیلمساز قصد تعریف آنها را دارد. داستانکهایی که هر کدام میتوانست محور یک فیلم کامل سینمایی باشد اینجا بدل به مجموعهای بیربط از ماجراها شده که بدون هیچ عنصر ارتباط دهندهای صرفاً به دنبال هم قطار شدهاند.
آلن کلی فروشنده بیاستعداد و پر از مصائب خانوادگی و شغلی است که برای بستن یک قرداد مهم در زمینه آی تی به عربستان میآید. اما آنجا با مشکلات عجیب و غریبی مواجه میشود که باید از پس آنها بربیاید و سعد کند با پادشاه عربستان هم قرارداد ببندد. آلن به عنوان شخصیت مرکزی فیلم میان انبوهی از شخصیتها رها شده تا به وسیله ارتباط او با این شخصیتها درام و قصه فیلم شکل بگیرد. ارتباط آلن با یوسف، ارتباط آلن با دکترش زهرا، ارتباط آلن با کارکنان آن مرکز تجاری،با ارتباط آلن با هانه دانمارکی، ارتباط آلن با تیم همراهش و... این مجموعه ارتباطات قرار است محور اصلی فیلم برای ساخت درام باشند. اما این داستانکها به جای اینکه انسجامی به فیلم ببخشد، عملاً آن را چند پاره کرده است.به خصوص آنکه این ارتباطات مجموعه درهمی از تمام تمام ژانرها و زیرژانرهای سینمایی است.
داستان آلن و یوسف یک کمدی تمام عیار است، داستان آلن و زهرا یک رمانس خالص است و داستان آلن و هانه یک کمدی/رمانتیک تند و تیز. فیلم همراه با آلن با همه شخصیتها همراه میشود اما آنها را رها میکند. مثلاً پایان ماجرای ارتباط یوسف با آن زن هیچگاه معلوم نمیشود. ما هیچ چیز از هانه به عنوان مشاور پروژه آی تی نمیدانیم و هیچوقت نمیفهمیم علت جدایی زهرا از همسرش و گرایشش به آلن چیست؟
این داستانکهای متعدد باعث پریشانی داستان و فقدان یک عنصر مرکزی رابط در فیلم شده است. از همه بدتر پایان سانتیمانتال و احمقانه فیلم است. یک پایان خوش و تحمیلی که به علت نبود طراحی درست نویسنده از پیشینه رابطه آلن و زهرا بدجور توی ذوق میزند. نگاه تیکور به اعراب در این فیلم نگاهی نژادپرستانه است. اعراب فیلم یک مشت انسان بدوی و عقبمانده تصویر شدهاند که درک درستی از تمدن ندارند. حتی حرفهای یوسف هنگام شکار گرگ با آلن در صحرا به یک شوخی بیشتر شبیه است تا حرفهایی جدی.
تیکور نگاهی توریستی و فاقد عمق به جامعه عربستان سعودی دارد و به جای واکاوی دیکتاتوری آل سعود مشکلات مردم را در مسائلی ساده خلاصه میکند. اینکه اساساً مشکل زهرا در زندگیاش چیست یکی از ابهامهای ویرانگر فیلم است که ضربهای اساسی به پیکره فیلم وارد میکند. چرا که بناست رابطه آلن و زهرا پایان بخش فیلم باشد و این ابهام علت گرایش زهرا به آلن را مسکوت میگذارد.
خوشبختانه تیکور زیاد به حوزه اسلام و نحوه حضورش در عربستان وارد نمیشود. اما در لحظات معدودی هم که به این امر میپردازد نشان میدهد اطلاع دقیقی از اسلام ندارد. یک هولوگرام برای پادشاه آئینه دقیقی است از تباهی تیکور در سیستم. تیکور مثل ایناریتو، دلتورو و کوآرون استعداد تعامل با سیستم را نداشت و همین امر باعث نزول هنریاش شد. وقتی درک درستی از سیستم نداشته باشی به وسیله سیستم بلعیده میشوی. سیستم باعث مرگ خلاقیتت میشود و تو را بدل به بسیاری از نمونههای مشابه درون خودش میکند. اتفاقی که برای ایناریتو نیفتاده است اما برای تیکور به غمانگیزترین شکل ممکنش اُفتاده است.
دیدگاه تان را بنویسید