|
در حالیکه روزنامه کیهان بارها از هوشنگ امیراحمدی به عنوان دلال مذاکره با آمریکا نام برده است اما ایشان در آخرین اظهارنظر خود در رابطه با مذاکره با آمریکا که با روزتامه اعتماد انجام داده است این بحث را یک دام آمریکایی برای ایران توصیف کرده است که البته ایران در نهایت شکست خورده این بازی می باشد . به گزارش فردانیوز به نقل از روزنامه اعتماد، دکتر هوشنگ اميراحمدي رئيس شوراي ايرانيان امريکا که در حال حاضر مقيم امريکا است از جمله ايرانياني است که هميشه به محض احتمال گفت وگوي تهران - واشنگتن نام او هم به ميان آمده است. امير احمدي که استاد دانشگاه در ايالات متحده است خود را عنصري مي داند که براي عادي شدن روابط دو کشور تلاش مي کند زيرا به نظر او فوايد گفت وگو بيشتر از تخاصم است. اخيراً هم که ايران و امريکا موافقت کردند درباره عراق به گفت وگو بپردازند زمينه يي شد تا با اين استاد دانشگاه که اينک درامريکا به سر مي برد به گفت وگو بنشينيم و نظرات او را جويا شويم. اين گفت وگو از طريق تلفن و ساعت 3 نيمه شب به وقت تهران انجام شده است؛ از زماني که روابط سياسي ايران و امريکا قطع شده است، طرفين براي آغاز مذاکره پيش شرط هايي
تعيين مي کردند. اما بعد از اجلاس شرم الشيخ دو کشور بدون ترک تخاصم تبليغاتي عليه يکديگر پذيرفتند پيرامون مساله عراق مذاکره کنند. اين مساله غيرمنتظره تحليل هاي مختلفي را برانگيخته، به عنوان کسي که سال ها در شوراي ايرانيان - امريکاييان براي انجام مذاکره بين دو کشور تلاش کرده ايد، تحليل تان از اين مذاکره چيست؟ واقعيت اين است که 27 سال است که ايران و امريکا در وضعيت نه جنگ، نه صلح به سر مي برند و اگر اين وضعيت به سمت صلح نرفت خوشبختانه به سمت جنگ هم نرفت. از طرف ديگر اين وضعيت نه جنگ، نه صلح ناپايدارتر مي شود و روند به سمتي است که اعتقاد دارم ايران و امريکا بايد تصميم بگيرند که يا بايد وارد نبرد شوند يا با هم صلح کنند. البته منظور از نبرد، به معناي آنچه در عراق اتفاق افتاد نيست مراد از صلح هم دوستي همه جانبه نيست. شک ندارم که وقوع جنگ بين ايران و امريکا نه به نفع ايران است و نه به نفع امريکا در حالي که صلح و عادي سازي منافع ملي هر دو کشور را تامين مي کند. اکنون رهبران دو کشور هم به اين نتيجه رسيده اند که حفظ وضعيت 27 سال گذشته امکان پذير نيست يا دست کم در آينده نزديک امکان تداوم آن بسيار بعيد است. بنابراين
تلاش مي کنند با نزديک شدن به هم با مذاکره به صلح و عادي سازي يک شانس تازه بدهند. چه اتفاقي افتاده است که وضعيت نه جنگ و نه صلح گذشته ناپايدارتر شده است؟ اين مساله برمي گردد به مشکلاتي که در گذشته بين دو کشور وجود داشته است، اين مشکلات نه تنها کاهش پيدا نکرده بلکه به خاطر پيوند خوردن به دو موضوع اساسي بغرنج تر هم شده است. موضوع نخست؛ وضعيت ايران در شوراي امنيت است. متاسفانه ايران با تلاش هايي که امريکا کرده است در شوراي امنيت سازمان ملل متحد به خاطر مساله غني سازي اورانيوم سه قطعنامه متحمل شده است. اين سه قطعنامه ايران را از نظر سياسي در جامعه بين الملل در وضعيت پيچيده يي قرار داده است. احتمال اينکه قطعنامه هاي ديگري هم تصويب شود، تقريباً وجود دارد. بنابراين ايران به خاطر اين قطعنامه ها که اجماع بين المللي در آنها وجود دارد، تحت فشار است و دولت و دولتمردان ايراني علاقه يي ندارند که اين فشارها بيشتر شود. بر عکس اکنون به اين نتيجه رسيده اند که روابط ايران با جامعه جهاني و سازمان ملل وضعيت عادي پيدا کند. وضعيت دوم؛ مربوط به امريکا در خاورميانه و مشخصاً عراق است. امريکا در اين کشور در يک وضعيت غيرعادي به سر
مي برد و وضعيت غيرعادي براي خودش به وجود آورده است. وضعيت بسيار شکننده يي که نه تنها در اين مقطع منافع ملي امريکا را تامين نمي کند، بلکه به مخاطره هم انداخته است. دولت امريکا تحت فشار است. نيروهاي درون حکومت و بيرون حکومت فشار زيادي روي قوه مجريه وارد مي کنند که امريکا از اين وضعيت خطرناک به وجود آمده در عراق خودش را راحت کند. بنابراين ايران به خاطر پرونده هسته يي و امريکا به خاطر مشکلاتي که در عراق براي خودش درست کرده است يک بهانه که ظاهراً آن بهانه است و به نظرم يک راهبرد است به دست آورده اند که مشکلات خود را حل کنند. به نظر من ايران و امريکا از دو زاويه متفاوت علاقه مند شده اند که سر عراق مذاکره کنند. يعني از دو ماجرايي که ايران و امريکا با آن درگير هستند، حاضر شده اند سر يکي از آنها مذاکره کنند؟ نکته يي که در اينجا خيلي مهم است اين است که مذاکره بر سر عراق و در عراق به معناي مذاکره بر سر عراق و براي برقراري امنيت در عراق فقط نيست. چون اولاً عراقي ها در اين مذاکره نقشي ندارند، فقط نقش ميانجيگر داشته اند. بنابراين نتيجه يي که مي توان گرفت اين است که امريکا پيش از گرفتاري در عراق همواره با پيش کشيدن
مسائلي چون صلح خاورميانه، حقوق بشر، حمايت از تروريسم براي مذاکره با ايران، اما و اگر تعيين مي کرد اما اکنون مسائل دو کشور به دو موضوع رسيده است. غني سازي براي ايران و عراق براي امريکا. بنابراين اگرچه ظاهر مذاکره بر سر عراق است اما اگر عمقي نگاه کنيم، علت اصلي مذاکره، رابطه دو کشور است نه فقط عراق. اما همزمان با اعلام پذيرش مذاکره بين دو کشور، هيچ عقب نشيني در رويکرد رهبران ايران و امريکا نديديم دولتمردان امريکايي خصوصاً بوش از وضع تحريم هاي بيشتر عليه ايران سخن به ميان آورده و همزمان ايران هم به حجم حملات تبليغي خود عليه امريکا افزود، اين رويکردها نشان دهنده چيست؟ واقعيت اين است که در هر دو کشور نيروهايي وجود دارند که از منظرهاي متفاوتي به مساله رابطه و مذاکره ايران و امريکا نگاه مي کنند. مثلاً در ايران سه نيرو درباره مذاکره با امريکا نگاه متفاوت و گاه متناقض دارند. يک نيرو، نيروي عادي ساز است. اين نيرو اعتقاد دارد بايد در چارچوب يک مصلحت انديشي که منافع ملي را به خطر نيندازد، يک راه حل براي مشکل غني سازي و مشکل عراق پيدا کرد و در تحليل نهايي به دنبال راه حلي براي عادي کردن رابطه با امريکا هستند. اين
نيروي عادي ساز بر اين باور است که اگر اين راه حل يافت نشود مي تواند وضعيت نه جنگ و نه صلح به جنگي تبديل شود که پشت سر آن اسرائيلي ها و نيروهاي ديگر در منطقه هستند. نيروي دوم، نيرويي است که در مقابل اين است، «نيروهاي تشنج آفرين». اين نيروها بر اين اعتقاد هستند که بايد با امريکا با زبان زور سخن گفت. بايد مصلحت انديشي نکرد، سازشکاري نکرد تا از اين طريق از امريکا امتياز گرفت. اين نيروها معتقدند که امريکا هيچ کاري نمي تواند بکند و در تحليل نهايي معتقدند که امريکا حاضر نيست، قادر نيست و امکان اينکه با ايران وارد يک دعواي نظامي شود نيست. من خودم معتقدم که اين نيروها ارزيابي يي که از سياست و قدرت امريکا دارند منطبق بر واقعيات نيست. نيروي سوم در ايران ميانه اين دو ديدگاه را گرفته است. اين نيرو ضمن توجه به مصلحت انديشي معتقد است بايد با درايت و صلابت با امريکا برخورد کرد. اين نيرو، نيرويي است که جايگاه ويژه يي در نظام جمهوري اسلامي دارد. اين همان نيرويي است که توانسته اجازه مذاکره با امريکا را بگيرد که بتواند با امريکا سرميز مذاکره بنشيند اما در نهايت شرايطي براي اين کار گذاشته است. درباره اظهارات ايراني ها که
گفته اند ما وظايف امريکايي ها را مي گوييم اين مساله از نظر امريکايي ها قابل قبول نيست. بنابراين سطح مذاکرات فراتر از اين يادآوري است. نگاه نيروهاي امريکايي به مذاکره چگونه است؟ در امريکا هم دست کم سه نيرو وجود دارد. يک نيرو به عادي سازي روابط اعتقاد دارد. اين نيروها معتقدند که امريکا بايد با نشان دادن حسن نيت خود فضا را براي عادي سازي روابط مساعد کند. اينها بيشتر نيروهايي هستند که در گذشته روي کار بوده اند، مثل وزراي خارجه در گذشته، وزراي دفاع، دبيران شوراي امنيت امريکا و حتي برخي رئيس جمهوران قديمي امريکا در اين چارچوب فکر مي کنند. نيروي دوم که بيشتر در وزارت خارجه و وزارت دفاع فعال هستند، معتقدند که از يک طرف نبايد راه مذاکره با ايران را بست اما از طرف ديگر بايد در سازمان هاي بين المللي و شوراي امنيت به ايران فشار آورد، اين نيروها در برخي مواقع به استفاده از زور هم بي ميل نيستند اما به اين که نبايد راه ديپلماسي را مسدود کرد کاملاً وفادارند. اين نيرو معتقد است که با اتخاذ چنين شيوه يي مي توان از ايران امتياز گرفت و براي ادعاي خود به مساله گروگان گيري در 1980 و نيز جنگ بين ايران و عراق اشاره مي کنند.
نيروي سومي هم وجود دارد که بوش و ديک چني رهبران آن هستند. اين دو بر اين باورند که مذاکره با ايران فايده يي ندارد و بايد با استفاده از زور و حملات مقطعي از قدرت ايران در منطقه کم کرد. اگر آقاي بوش و معاون او چني به مذاکره اعتقادي ندارند، سياست مذاکره با ايران در کجا طراحي و اجرا شده است؟ اين برنامه مذاکره را خانم رايس در وزارت امور خارجه و رابرت گيتس در وزارت دفاع راه انداخته اند. البته آقاي بوش و چني هم اميدوارند و هم تلاش شان را به کار مي گيرند که اين مذاکرات را به شکست بکشانند. با اين وجود ايران بايد به دعوت اين مذاکره پاسخ مثبت مي داد؟ اگر جمهوري اسلامي به درخواست امريکا پاسخ مثبت نمي داد، امريکا در همه جاي دنيا تبليغ مي کرد که جمهوري اسلامي خواهان حل و فصل مساله از طريق ديپلماتيک نيست و از اين رفتار ايران عليه ايران استفاده مي کرد که ايران را يک نيروي جنگ طلب و کشوري که به دنبال مساله آفريني در عراق است معرفي مي کرد. اما يک نکته اينجا است که حالا ايران مذاکره را پذيرفته است بايد مراقب دام امريکايي ها باشد. ايران به اين نکته بايد توجه داشته باشد که نمي تواند اين مذاکرات را با شعار پيش ببرد. از نظر شما
ايران بايد چکار کند؟ نخست بايد اين مذاکره را جدي بگيرد و نظرات موازي که در امريکا پيرامون اين مذاکره مي گذرد را درک کند و در چارچوب آن براي مذاکره برنامه ريزي کند. آقاي دکتر، آيا پذيرش درخواست امريکا براي مذاکره يک پيروزي براي جمهوري اسلامي است؟ صرف پذيرش اين درخواست به جهان نشان دهنده اين است که جمهوري اسلامي در عراق نقش اساسي دارد، حالا اگر جمهوري اسلامي بتواند نقشي را که بازي مي کند در جهت مثبت به کار بگيرد امريکايي ها را به موضع دفاعي خواهد انداخت و همين مديريت ايران امريکايي ها را ناگزير مي کند که امتيازاتي بدهند اما اگر در پايان مذاکره نتيجه مثبتي براي امريکايي ها اتفاق نيفتد، آن وقت امريکا بيش از گذشته جمهوري اسلامي را در جريان عراق مسوول قلمداد مي کند و از همين جا است که پاپوش ديگري براي ايران خواهد ساخت. من معتقدم امريکا در مذاکره عراق به دنبال اين است که جمهوري اسلامي را به بهانه دخالت در عراق به شوراي امنيت بکشاند. با اين استدلال که ايران اراده يي براي حل مسايل عراق ندارد و به دنبال بي ثباتي در عراق است. بي ثباتي در عراق، بي ثباتي در منطقه را دامن مي زند و بي ثباتي در منطقه براي صلح جهاني
خطرناک است و وقتي مساله صلح جهاني مطرح شود طبيعي است که امريکا مي تواند پاي شوراي امنيت را به ماجرا باز کند. اينجا، جايي است که بزرگترين خطر را متوجه جمهوري اسلامي مي کند. بنابراين حالا که ايران مذاکره را پذيرفته بايد مواظب روند مذاکرات باشد چون شعاري کردن مذاکره همان چيزي است که امريکا مي خواهد، ايران با به کارگيري منطق مشخص سعي کند مذاکره را جهت حل مشکلات خودش با امريکا و مشکلات عراق پيش ببرد. در غير اين صورت جمهوري اسلامي بازنده اصلي مذاکره خواهد بود. جمهوري اسلامي نبايد روندي که با اروپاييان و سر مساله غني سازي طي کرد در اين مذاکرات دنبال کند. در آنجا ايران مذاکره کرد بعد هم به معضلي جهاني تبديل شد. از نظر شما مذاکره هم يک فرصت طلايي و هم يک تهديد خطرناک براي دوطرف است؟ بله، تمام حرفم اين است که هم فرصت است و هم يک تهديد بسيار مهم که وجه تهديدآميز بودن آن براي ايران مي تواند از مساله غني سازي بيشتر باشد. چرا خطر شکست مذاکره از مساله هسته يي بيشتر است؟ در مساله غني سازي ابتکار عمل دست ايران است. ايران هر لحظه مي تواند با اعلام تعليق غني سازي موقت اتحاد و اجماع بين المللي را به نفع خودش به هم بريزد.
اما در مساله عراق، ايران تعيين کننده نيست، ايران که نمي تواند بگويد از فردا کشتن سربازهاي امريکايي متوقف مي شود چون کشتار سربازان امريکايي دست نيروهاي ايراني نيست حتي نيروهاي طرفدار ايران در عراق هم نيستند که امريکايي ها را مي کشند. اينها نيروهاي سلفي وهابي و بعثي هستند که نه تنها ايران روي آنها کنترل ندارد بلکه اين نيروها دشمنان اصلي ايران هستند. از اين زاويه اگر نگاه کنيم به هدف اصلي امريکا براي مذاکره با ايران پي مي بريم. يعني اگر مذاکره براي ايران باخت- برد است براي امريکا حالت برد- برد دارد؟ کاملاً درست است. طرف امريکايي در اين مذاکره هيچ باختي نخواهد داشت. چون دو حالت بيشتر ندارد يا در مذاکره با جمهوري اسلامي مي تواند براي کاهش دادن وضعيت تشنج آلود عراق امتيازاتي بگيرد که چون ايران روي نيروهاي بمب گذار و تروريست در عراق نفوذي ندارد، بعيد است اين امتيازگيري و امتيازدهي اتفاق بيفتد و وقتي تشنج هاي عراق رو به کاهش نگذارد، امريکا جمهوري اسلامي را وارد ميدان کرده است و به عنوان مقصر اصلي معرفي مي کند. يعني اگر در حالت اول از ايران امتياز بگيرد، برده است اگر هم امتياز نگيرد، فشارهايي که روي دولت امريکا
است را به جمهوري اسلامي منتقل مي کند. در اينجا دو نکته هم وجود دارد، نخست نيروهاي داخل ايران است که موافق با مذاکره نيستند، آنها ممکن است شيطنت کنند و کارشکني کنند که اين مذاکرات شکست بخورد از طرف ديگر وهابي و سلفي ها هم در طول مذاکرات حملات خود را بيشتر خواهند کرد که به امريکا نشان بدهند که آنان همه کاره اند. بنابراين امريکا چوب درگيري هاي افزايش يافته را متوجه ايران مي کند. بنابراين ايران بايد تلاش کند مذاکره را به يک بازي برد- برد تبديل کند چون طرف امريکايي باختي در اين مذاکره ندارد. آيا تحليل شما از مذاکره ايران و امريکا اين است که امريکا بعد از مساله هسته يي به دنبال يک دام جديد براي گرفتار کردن ايران است؟ به نظرم امريکا در هر دو موضوع عراق و هسته يي براي به دام انداختن ايران تله گذاشته است. سياست امريکا در مساله هسته يي، سياست تحريم هاي سخت نيست، چون خوب مي داند هر چقدر هم تحريم ها در شوراي امنيت سخت باشد، اين تحريم ها در ايران تاثيري ندارد. بنابراين در موضوع هسته يي، سياست امريکا، سياست تحريم نيست بلکه به دنبال اجماع است. چون نيروهاي پرقدرت در درون دولت امريکا معتقدند راه حل مهار ايران، راه حل
نظامي است. اين نيروها معتقدند بايد در سازمان ملل عليه ايران اجماع جهاني شکل داد نه تحريم وسيع. اينها معتقدند با تحريم که نمي توان به جنگ جمهوري اسلامي رفت ولي با اجماع بين المللي مي توانيم. چون اجماع برخورد نظامي را مشروع مي کند در حالي که تحريم تاثيري در تغيير رفتار جمهوري اسلامي هم ندارد. شما از شيطنت و کارشکني مخالفان مذاکره سخن به ميان آورديد. با توجه به اينکه اسرائيلي ها لابي قدرتمندي در امريکا دارند موضع آنها در قبال اين مذاکره چه خواهد بود؟ نيروهاي درون اسرائيل و منطقه خاورميانه هم يکدست نيستند، در اسرائيل نيروهايي هم داريم که خواهان صلح ايران و امريکا هستند، آنها از ايران مي ترسند. اين نيروها معتقدند که نبايد منطقه را به سمت جنگ برد، چون ايران کشور قدرتمندي است و اين کشور قدرتمند نبايد دشمن استراتژيک اسرائيل باشد در مقابل اين نيروها جنگ طلبان اسرائيلي هستند که خدا را بنده نيستند و حاضرند به هر قيمتي شده، عليه جمهوري اسلامي جنگ راه بيندازند. حرف هايي مانند افسانه خواندن هولوکاست و محو اسرائيل، بهانه هايي دست اين جنگ طلبان مي دهد. اگرچه ايران در منطقه دشمناني دارد اما مي تواند از دوستان صلح طلبش
استفاده کند و نگذارد جنگ طلبان پيروز شوند. اين دوستان صلح طلب منطقه يي ايران کدام کشورها هستند؟ در بين کشورهاي عربي کويت و عربستان علاقه يي به درگيري بين ايران و امريکا ندارند. ترکيه اگرچه خواهان عادي شدن روابط ايران و امريکا نيست اما به دنبال جنگ بين دو طرف هم نيست. اما نهايتاً در روابط بين کشورهاي منطقه اين ايران است که دوست و دشمن خود است. ايران بايد تصميم بگيرد که چگونه با امريکا برخورد کند که از يک طرف منافعش را تامين کند و از طرف ديگر تهديدها را دفع کند. اين نکته را هم اضافه کنم که بودن يا نبودن رابطه مهم نيست، غيرعادي بودنش مهم است. دو طرف بايد بکوشند که رابطه را عادي کنند. همه کشورها با هم قطع رابطه مي کنند، دعوا مي کنند حتي جنگ هم مي کنند اما دو کشور ايران و امريکا يک رابطه غيرعادي با هم دارند. نه ايران کشور کوچک و بي پشتوانه يي است و نه امريکا ،هر دو بازيگران مهمي هستند بنابراين ايران و امريکا در قد و قواره خودشان بايد باهم رابطه برقرار کنند. ايران بعد از انقلاب استقلال سياسي پيدا کرده است و نمي خواهد نوکري کند اما نوکري نکردن هم به معناي دشمني نيست. اين درست نيست که يا بايد نوکر باشيم يا دشمن.
بنابراين بايد از چپ ترين نيروها تا راست ترين نيروها را جمع کرد و براي پايان دادن به اين وضعيت به يک نتيجه مشخص رسيد.
دیدگاه تان را بنویسید